اخبارتبریز-1

کریم، «کریم» است/از کلیدداری خزانه‌الهی تا سلطان مدرسه‌سازی و ساخت بزرگ‌ترین بیمارستان خاورمیانه

سه برادر «غلامرضا»، «کریم» و «علی» با تلاش و همت و درایت به ثروتی خدادادی دست یافتند و آن را در امور انسان دوستانه هزینه کردند، برادر بزرگتر، «غلامرضا» و برادر کوچکتر «علی» به دیار باقی شتافتند اما «کریم»، برادر دومشان حالا پرچم دار امور خیرخواهانه است. از این برادران به عنوان «امپراطوران مدرسه‌ ساز»، «امپراطوران تمدن» و «سلطان نیکی ها» یاد می شود.

کریم، «کریم» است/از کلیدداری خزانه‌الهی تا سلطان مدرسه‌سازی و ساخت بزرگ‌ترین بیمارستان خاورمیانه
_ کتایون حمیدی: هر روز چایی‌اش را کنار پنجره ای که رو به شلوغی شهر است می‌نوشد، این کار همیشگی اوست؛ فرقی نمی‌کند، هر جا که باشد، ساعت پنج بعد از ظهر باید چایی‌اش را بخورد.

از دوربین و خبرنگار دوری می‌کند، ولی می‌توان بدون دوربین، گوشی و رکوردر کنارش بنشینی و دلت را به حرف‌هایی که رنگ و بوی خدایی دارند گره بزنی؛ بدون اینکه حتی متوجه گذر زمان شوی.

می‌دانم اگر بگویم که خبرنگار هستم، حاضر به گفت‌وگو نخواهد شد از این‌رو با خانم «معصومه علیزاده»، که سالیان سال در کنار او در رابطه با امر مدرسه سازی و بیمارستان سازی همراهی و فعالیت کرده هماهنگ می شوم تا در یک بعد از ظهر بهاری مهمانشان باشم.

چند ماهی است که دیسک کمرش را عمل کرده و با عصا راه می‌رود، مدتی طول می‌کشد تا خود را به صندلی کنار پنجره برساند.

لباس فاخر و اعیانی بر تن ندارد و به قول خانم علیزاده، حاج آقا از دار دنیا فقط دو دست لباس دارد، در جیبش بجز یک کارت اتوبوس و کارت تلفن چیز دیگری به همراه ندارد، او یک انسان کامل است که زندگی علی گونه و ساده ای دارد.

سازمان صلیب سرخ جهانی پیشتر گزارشی از فعالیت های انسان دوستانه خاندان مردانی آذری منتشر کرده و در صفحه اول ژورنال این سازمان نوشته بود: ۱ > ۱۹۶
یعنی کمک های انسان دوستانه برادران مردانی آذری بیشتر از کمک های انسان دوستانه ۱۹۶ کشور در جهان است

نامش «کریم مردانی‌ آذری»، متولد ۲۰ مهر ۱۳۱۳ در تبریز است. پدرش «محمد» از تجار بزرگ تبریزی و جزو یاران ستارخان و باقرخان در دوران مشروطیت بود اما حوادث تاریخی و فعل و انفعالات سیاسی آن زمان باعث شد که او[پدرش] ورشکست شود و نهایتا در سال ۱۳۱۸ که کریم ۵ ساله بود از دنیا برود.

بعد از فوت پدر، کریم به همراه مادرش «زهرا» و برادرانش «غلامرضا» و «علی» پس از مدتی اقامت در تبریز به تهران نقل مکان می کنند، او به همراه برادرانش جهت گذران زندگی، کارشان را از شاگردی مغازه شروع کرده و پس از مدتی با کمک تجار بزرگ تبریزی هر کدام با اجاره مغازه ای به خوار بار فروشی و داد و ستد مستقل می رسند. تلاش و همت شبانه روزی در کنار درایت و کاردانی برادران مردانی آذری به بار می نشیند و آنها موفق به کسب ثروت زیادی می شوند، قلب پاک و افکار متعالی آنها را به طرف کارهای نیک و خیر هدایت می‌کند.

حاج کریم می‌گوید: «زمانی که پدرم فوت شد، من به همراه دو برادر دیگرم خردسال بودیم، بار سنگین تامین معاش بر عهده مادرم افتاده بود به طوریکه او با خیاطی و دوخت لباس زندگی‌‌امان را می چرخاند».

او ادامه می‌دهد: «حتی درس خواندنمان در خانه نوبتی بود به طوریکه من مدتی به تقاضای مادرم درس و مشق را رها کردم و وارد بازار کار شدم تا برادر بزرگم غلامرضا درس بخواند، به قول برادرم، من جورکش آنها شدم».

او می‌گوید: «اولین تجربه کاری‌ام را در یک چلوکبابی روبه‌روی مصلای تبریز شروع کردم، روزی فقط سه “عباسی” درآمد داشتم و غذای روزانه من و خانواده‌ام نان خالی و انگوری بود که از حیاط منزل مان می‌چیدیم».

حاج کریم بیش از ۴۰ مجتمع شبانه روزی و چندین پانسیون و خوابگاه در کشور ساخته است و به زودی بزرگترین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان ایران و خاورمیانه را در تبریز به بهره‌برداری خواهد رساند

حاج کریم در آن غذاخوری وظیفه حمل آب از چشمه برای شستن ظروف و تهیه گوشت برای کباب‌زنی را بر عهده داشت، با پای پیاده گوشت و آب را بر دوش‌ می‌گذاشت و کیلومترها پیاده روی می‌کرد می‌کرد تا به غذاخوری برسد.

آنطور که حاج کریم تعریف می‌کند، او بعد از مهاجرت به تهران در غذاخوری «شمشیری» مشغول به کار شده و کارش را از شکستن نمک‌ها شروع می کند، بعدها کباب سیخ می‌زند و سپس با وجدان کاری و پاکدستی و تلاشی که از خود نشان می دهد صندوقدار آن غذاخوری می شود، به گفته خودش، صاحب غذاخوری چنان از او به نیکی یاد می‌کرده که بارها گفته بود که کریم امین و دست راست من است و از هیچ ضمانتی برای او دریغ نمی‌کنم. البته او بعد از فراغت از کار در غذاخوری در یک بستنی‌فروشی هم کار می‌کرده و وظیفه جمع‌آوری ظروف بستنی را بر عهده داشته است.

او می‌گوید: «بعد از ۱۰ سال کار در غذاخوری شمشیری تصمیم به جدایی گرفتم و خواستم کاری را مستقل شروع کنم، این موضوع باعث ناراحتی حاج آقا شمشیری شد، ولی من تصمیمم را گرفته بودم و این خواست خدا بود، هیچ قدرتی بزرگتر از قدرت پروردگار نیست، این سرنوشت من بود.»

حاج کریم بعد از جدایی از غذاخوری به کار خواربارفروشی نزد یکی از دوستان آقای شمشیری مشغول می‌شود، آن زمان برادرش نیز در یکی از اداره‌ها مشغول به کار بوده، بالاخره بعد از تلاش و کوشش برای خود یک مغازه باز می کند و از روی سفارش صاحب کارش به تجار و اعتماد و پاکدستی که داشت، مغازه‌اش رفته رفته رونق می گیرد. او حتی به علت دوری مغازه تا خانه‌شان، شب‌ها را هم در مغازه می‌ماند.

به گفته خودش در آن ایام، مغازه او به شدت رونق گرفت و برادرانش نیز کارهای اداری را رها کرده و پیش حاج کریم مشغول شدند، در نهایت در سال ۱۳۴۰ اولین سفارش واردات از خارج از کشور را دریافت کردند(واردات کره، خردل، شیر خشک و …) و این راهی برای گسترش صادرات و واردات برای برادران مردانی آذری و تاسیس کارخانه کره البرز در ایران شد.

او در این خصوص توضیح می‌دهد: «زبان انگلیسی بلد نبودیم و همه درخواست و سفارش‌هایمان توسط یکی از رفقا نوشته می‌شد، من هم کار واردات انجام می‌دادم و هم مغازه را می‌چرخاندم تا در نهایت کارخانه کره البرز را تاسیس کردیم و مغازه خواربارفروشی را با همه وسایل‌هایش به شاگردم دادم که الان هم از آن مغازه کسب روزی می‌کند».

او ادامه می‌دهد: «وقتی شرکت را در تهران تاسیس کردیم، اولویت استخدام با بانوان بود زیرا من مادرم را دیده بودم که برای زندگی ما چقدر تلاش می کرد و متحمل سختی می‌شد».

وقتی که در خارج از کشور بودم به دعوت یونسکو به کشورهای آفریقایی؛ تانزانیا سفر کرده و سرپرستی تعدادی از بچه های بی سرپرست را بر عهده گرفتم که هر سال به تعدادشان افزوده می شود، یک روز با خود گفتم “چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است” از این‌رو مدرسه‌سازی در سیستان بلوچستان را آغاز کردیم و سپس این کار را در تهران و تبریز ادامه دادیم

حاج کریم به یک خاطره با آیت‌الله مهدوی کنی اشاره کرده و می‌گوید: «قبل از انقلاب، زمانی که آیت‌الله مهدوی کنی پیش نماز مسجد جلیلی در میدان فردوسی تهران بود، از دفتر من درخواست تاسیس کتابخانه مسجد را کرد و این زمینه آشنایی ما شد و وقتی اوایل انقلاب کارخانه‌امان را مصادره کردند با توجه به شناختی که آیت‌الله مهدوی کنی از ما داشت و مشخص شد که این ثروت حاصل تلاش و کوشش ماست رفع مصادره گردید و اموالمان برگردانده شد.»

حاج کریم که نوشته‌هایش به صورت انگلیسی است می‌گوید: «زبان فارسی را در کلاس اکابر به صورت شبانه در زمان کار در غذاخوری شمشیری یاد گرفته‌ام و انگلیسی را از طریق لینگافون آموختم در حالیکه هیچ مدرسه و کالج و دانشگاهی نرفته‌ام که البته همه این کارها خواست پروردگار است».

از او می‌پرسم که چرا به ایران برگشتید و همه ثروت خود را صرف امور خیریه کردید، می‌گوید: «پدر و مادرم پایه‌گذار همه کارهای خیرمان هستند، پدرم از مبارزان مشروطه و از یاوران ستارخان و باقرخان در محله چرنداب تبریز بود، یادم هست که مادرم هنگام پاییز می‌آمد و در مغازه می‌ایستاد و می‌گفت حواله های زغال را بنویس تا من ببرم، چون در آن زمان یکی از راه‌های کمک به نیازمندان در سرمای سخت زمستان، دادن زغال رایگان به فقرا بود.»

حاج کریم اضافه می‌کند: «وقتی که در خارج از کشور بودم به دعوت یونسکو به کشورهای آفریقایی؛ تانزانیا سفر کرده و سرپرستی تعدادی از بچه‌های بی‌سرپرست را بر عهده گرفتم که هر سال به تعدادشان افزوده می‌شود، یک روز با خود گفتم “چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است” از این‌رو مدرسه‌سازی در سیستان بلوچستان را آغاز کردیم و سپس این کار را در تهران و تبریز ادامه دادیم.»

بهره‌برداری از بزرگ‌ترین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان ایران و خاورمیانه در تبریز

حاج کریم بیش از ۴۰ مجتمع شبانه روزی و چندین پانسیون و خوابگاه در کشور ساخته است و به زودی بزرگ‌ترین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان ایران و خاورمیانه را در تبریز به بهره‌برداری خواهد رساند ولی با این حال یک متر زمین به نام خود ندارد و معتقد است که فقط کلیددار یکی از خزانه‌های الهی است و تا مادامی که این کلید را در دست دارند برای اجرای پروژه‌های فرهنگی آمادگی کامل دارد.

حاج کریم ازدواج نکرده و هیچ فرزندی ندارد ولی حدود ۶ هزار کودک آفریقایی را تحت سرپرستی خود گرفته و بیش از ۲۵ هزار دانش آموز ایرانی هم به خاطر مدارسی که او ساخته، از نعمت تحصیل بهره‌مند شده‌اند

اگرچه حاج کریم مردانی‌آذری به همراه برادرانش کارهای خیر زیادی انجام داده‌اند و بزرگترین خیر خاورمیانه نام گرفته‌اند، ولی با این حال او هیچ علاقه‌ای ندارد تا چنین القابی را به آنها بدهند. سازمان صلیب سرخ جهانی پیشتر گزارشی از فعالیت های انسان دوستانه خاندان مردانی آذری منتشر کرده و در صفحه اول ژورنال این سازمان نوشته بود: ۱ > ۱۹۶
یعنی کمک‌های انسان دوستانه برادران مردانی آذری بیشتر از کمک‌های انسان دوستانه ۱۹۶ کشور در جهان است.

با اینکه حاج کریم ازدواج نکرده و هیچ فرزندی ندارد ولی حدود ۶ هزار کودک آفریقایی را تحت سرپرستی خود گرفته و بیش از ۲۵ هزار دانش آموز ایرانی هم به خاطر مدارسی که او ساخته، از نعمت تحصیل بهره‌مند شده‌اند به طوریکه اگر سری به مدارس حاج کریم که اکثرا برای کودکان معلول و محروم ساخته شده است، بزنید، متوجه علاقه دانش آموزان به حاج کریم خواهید شد، آنها حاج کریم را پدر معنوی خود می دانند و نام خانوادگی خود را مردانی آذری معرفی می کنند.

خانم علیزاده که کنارمان نشسته در این خصوص می‌گوید: «یک روز از دانش آموزان مدرسه ای که حاج کریم ساخته، خواستم دلنوشته ای برای حاجی بنویسند تا به دست او برسانم، جالب بود تمام دانش آموزان در نامه‌ها و دل‌نوشته ها، نامشان را با فامیلی مردانی آذری نوشته بودند، چون حاج کریم را پدر معنوی خود می‌دانند، حتی دفتر کار حاج کریم نیز در یکی از مدارس ساخته شده خودشان قرار دارد.»

حاج کریم می‌گوید: «شاید از روی چهره فرزندانم را نشناسم ولی احساسم عین حس پدر به فرزندانش است و اصلا مهم نیست که با آنها نسبت خونی ندارم چراکه من با تک تک آنها نسبت دِلی دارم و الان خیلی از آنها جزو نخبگان، پزشکان، مهندسان و هنرمندان هستند که در اقصی نقاط دنیا زندگی می‌کنند.»

حاج کریم در هنرستان‌های دخترانه و مجتمع‌های شبانه روزی جهت توانمندسازی و خودکفایی دختران به یاد مادرش رشته خیاطی هم راه‌اندازی کرده، او نام مدارس دخترانه را به نام زهرا مردانی آذری (مادرش) و مدارس پسرانه را به نام محمد مردانی‌آذری( پدرش) نامگذاری کرده‌ است.

او می‌گوید: «بیشتر مدارسی که ساخته‌ایم دخترانه هستند و بیشترین کودکان تحت سرپرست را نیز دختران شامل می‌شوند، زیرا معتقدم جامعه توانمند در گرو تربیت دختران و بانوان توانمند است».

برای اتفاقی بزرگ لحظه شماری می‌کند و دل توی دلش نیست. قرار است به زودی بزرگ‌ترین و مجهزترین بیمارستان کودکان ایران و خاورمیانه را در تبریز به اتمام برساند. او هر روز به بیمارستان سر می‌زند تا از نزدیک شاهد پیشرفت کار باشد.

حاج کریم در خصوص علت تصمیم بر ساخت چنین بیمارستانی می‌گوید: «لذت بهبودی یک کودک بیمار را با هیچ چیزی در دنیا عوض نمی کنم، چرا که خدمت به تعلیم و تربیت و تلاش برای سلامتی کودکان جزو رسالت خاندان مردانی آذر است».

یک روز از دانش آموزان مدرسه ای که حاج کریم ساخته، خواستم دلنوشته ای برای حاجی بنویسند تا به دست او برسانم، جالب بود تمام دانش آموزان در نامه ها و دلنوشته ها، نامشان را با فامیلی مردانی آذری نوشته بودند، چون حاج کریم را پدر معنوی خود می دانند، حتی دفتر کار حاج کریم نیز در یکی از مدارس ساخته شده خودشان قرار دارد

او با ذکر خاطره ای ادامه می دهد: «یکبار با دکتر نعمت بیلان، فوق تخصص ریه کودکان در بخش آی سی یو ملاقاتی داشتم و نوزادهای بسیار ضعیف در اندازه یک تکه گوشت در حدود ۷۰۰ گرم(بچه های نارس)که در داخل دستگاه بودند را دیدم، حتی مهری که به پاهایشان زده بودند از پایشان بزرگ‌تر بود، با تعجب از دکتر بیلان پرسیدم آیا این کودکان زنده می‌مانند؟ او به من گفت که حاج آقا اگه زمین کنار بیمارستان را بخرید و بیمارستان را گسترش دهید و به تجهیزات بیمارستان کمک کنید، بله این کودکان می‌توانند فرصت زندگی پیدا کنند ولی از آنجایی که من اهل کارهای وصله پینه‌ای نیستم، تصمیم بر ساخت یک بیمارستان بزرگتر و مجهزتر را گرفتم.»

او ادامه می دهد: «بعدا به این فکر کردم که خانواده‌هایی که از استان‌ها و شهرستان‌های دیگر به تبریز می‌آیند و کودکانشان در بیمارستان بستری خواهند شد نباید دغدغه محل اقامت هم داشته باشند از این‌رو همراه سرای بیماران را هم در کنار بیمارستان ساختیم».

بیمارستان ۵۵۰ تختخوابی زهرا مردانی آذری، بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان در سطح کشور و خاورمیانه است که در سال ۹۳ توسط حاج کریم کلنگ زنی شد. این بیمارستان در ۴ طبقه با زیربنایی ۵۵ هزار متر مربع در حال احداث است.

در بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان زهرا مردانی آذری همچنین همراه‌سرا برای رفاه همراهان بیماران با اسکان بیش از ۱۰۰ نفر در سه طبقه نیز پیش بینی شده است.

من با خدا معامله کردم و انسان یک سکه را یک بار خرج می کند و این معامله با دوربین و دیده شدن از بین می‌رود

«غلامرضا» برادر بزرگ حاج کریم در سال ۱۳۸۵ آماج نقشه پلید جنایت کاران طمع کار قرار گرفت و از این دنیا رخت بر بست. «حاج علی» برادر کوچک حاج کریم هم در حین بازدید از همین بیمارستان در حال ساخت بر اثر سقوط به چاه آسانسور جان به جان آفرین تسلیم کرد.

اگرچه فشار روزگار قامت حاج کریم را خم کرده ولی او همچنان سروی استوار به فعالیت های خیرخواهانه خود ادامه می‌دهد.

از او می‌پرسم، چرا برای خودتان امکانات رفاهی بهتری فراهم نمی کنید و چرا حاضر به مصاحبه با خبرنگاران و فیلم برداران نمی شوید، می‌گوید: «من با خدا معامله کردم و انسان یک سکه را یکبار خرج می کند و این معامله با دوربین و دیده شدن از بین می‌رود، درویش را هر کجا که شب آید سرای اوست.»

با آمدن آقای رحیم پور، مدیر مجتمع ناشنوایان مردانی آذری که قرار است حاج آقا را جهت ویزیت مجدد تا نزد دکتر همراهی کند، حاج کریم عصایش را با دو دست می‌گیرد و از روی صندلی بلند می‌شود؛ با لبخندی دلنشین از من خداحافظی می‌کند و آرام آرام به سمت درب خروجی حرکت می‌کند.

زینب دختری روشن دل که در مدرسه مردانی آذری تحصیل کرده، شعری برای حاج کریم خوانده است: «کسی از اهل جنت در زمین است/همین حاجی کریم نازنین است/ من او را دوست دارم همچو بابا و خود را دخترش می‌نامم هرجا / محبت های او بر ما چو باباست/ و این بسیار ارزشمند و زیباست/ ره او راه پاک انبیا است/ چون او با بینوایان آشنا است»

به راستی که کریم، «کریم» است، او سلطان «مدرسه‌سازی و نیکی‌هاست»، مردی از تبار نیکان و خوبان که رنگ و بوی خدا می‌دهد. بی شک تاریخ تلاش‌های خستگی‌ناپذیر او و برادرانش را هرگز فراموش نخواهد کرد.//فارس

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا