روابط عاشقانه امارات و اسرائیل
“رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی روابط نزدیکی با ایران داشتند و در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی از سازمان آزادیبخش فلسطین حمایت میکردند. آنها به اصل این کار اعتقاد نداشتند بلکه این کار را به ویژه برای حفظ رژیمهای خودشان انجام میدادند. امروز هم آنها به همان دلیل از اسرائیل حمایت کرده و با ایران، حزبالله و فلسطینیها مخالفت دارند.”
به گزارش ایسنا، جوزف ماساد در مطلبی برای میدل ایست آی نوشت: «در اوایل ۲۰۰۶ جنجالی در ایالات متحده بر سر فروش یک شرکت انگلیسی به شرکت دولتی “ورلد پورتس دوبای” در امارات متحده عربی (DPW) به وجود آمد. این شرکت قرار بود تا مدیریت شش بندر مهم آمریکا که از طریق فروش به آن واگذار شده بود، به دست آورد تا اینکه چاک شومر، سناتور دموکرات حامی اسرائیل یک کنفرانس خبری برگزار کرد که قربانیان ۱۱ سپتامبر هم در آن حضور داشتند و عنوان کرد که سلطه این شرکت یک تهدید امنیت ملی است.
در حالی که این فروش از سوی وزارت خزانهداری آمریکا تایید شده بود و حمایت جورج بوش، رئیسجمهوری وقت آمریکا را داشت، این جنجال موجب شد تا کنگره برای تعویق این فروش تصمیم بگیرد.
کمپین علیه این شرکت از سوی یک شرکت کوچک مستقر در فلوریدا با عنوان “الر&کو” به راه افتاد که دو سرمایهگذاری مشترک با این شرکت مستقر در لندن داشت که داراییهایش را به دیپیدابلیو فروخته بود.
براساس گزارش وال استریت ژورنال، شرکت الر&کو وکیل استخدام کرده و یک استراتژی حقوقی را به جریان انداخت تا “نگرانیهای امنیت ملی را با جزئیاتی از این مناقشه تجاری بسیار فنی” رفع کند. در شکایت شرکت الر به کمیسیونهای فدرال که درباره حملات ۱۱ سپتامبر تحقیق میکردند اشاره شده و آمده بود “چندین مورد از هواپیماربایان از امارات عازم آمریکا شده بودند.”
پریشانی ضد عربی آمریکا
در مارس ۲۰۰۶، کمیته اعتبارات مجلس نمایندگان آمریکا ۶۲ به ۲ به توقف این قرارداد رای داد. شومر و هیلاری کلینتون که در آن زمان سناتور بود، رهبری این امر را بر عهده گرفتند. در حالی که بوش به وتوی آن تهدید میکرد، این شرکت تحت مالکیت امارات ترجیح داد تنشها را آرام کند و گزینه فروش داراییهایش به یک شرکت آمریکایی مطرح شد.
این یک کمپین اختیاری نبود، بلکه کمپینی بود که به دنبال آشفتگی ضد عربی آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر ایجاد شده و هم سیاستمداران حامی اسرائیل و هم سیاستمداران ضد آن به حرکت در راستای منافع و موضع دیرینه اسرائیل برای قطع روابط میان آمریکا و کشورهای عربی سوق پیدا کردند. از سال ۲۰۰۶، دولت امارات با اسرائیل گرم گرفته است تا لابی آمریکایی حامی اسرائیل جلوی توقف سرمایهگذاریهای آن را بگیرد و اسرائیلیها به نیابت از آنها در کنگره آمریکا مداخله کنند.
در سال ۲۰۱۰، اوزی لاندو، وزیر زیرساخت وقت اسرائیل از حزب افراطی و نژادپرست اسرائیل بیت نو برای شرکت در کنفرانس انرژی تجدیدپذیر مستقر در ابوظبی دعوت شد و اولین وزیر اسرائیلی شد که به پایتخت امارات سفر میکرد. مقامهای بیشتری در ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ دست به چنین اقدامی زدند.
در حقیقت، ۲۰۱۸ سالی فرخنده برای سرمایهگذاری امارات بود و این زمانی بود که دولت ترامپ به امارات بابت روابطش با اسرائیل جایزه داد و یک قرارداد ۵۰ ساله برای شرکت اماراتی گالفتینر را تایید کرد تا کنترل و مدیریت یک بندر در ایالت “دلاور” را به دست بگیرد اما این بار بدون جنجال.
در سال ۲۰۰۹، امارات به ورزشکاران اسرائیلی اجازه داد تا در رقابتهای ورزشی بینالمللی در امارات شرکت کنند اما از پخش سرود اسرائیل یا برافراشتن پرچم آن خودداری کرد. این روند در اکتبر ۲۰۱۸ تغییر کرد و از آن زمان، روابط امارات با اسرائیل شتاب گرفته است. نیروی هوایی امارات در مانورهای مشترک نظامی با آمریکا، با نیروی هوایی اسرائیل پرواز دارند.
خیانت به مساله فلسطین
از زمان اعلام توافق جدید عادیسازی روابط در ۱۳ اوت، امارات بابت “خیانت” به مساله فلسطین مورد انتقاد قرار گرفته است. حامیان امارات به میدان آمدهاند تا ادعا کنند که فلسطینیها نسبت به این همه حمایت اماراتیها طی این سالها “ناسپاس” هستند.
در حالی که چنین حمایتی در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی از سوی شیخ زاید، حاکم درگذشته امارات نسبت به سازمان آزادیبخش فلسطین وجود داشت، جانشینان او تا این حد سخاوتمند نبودند. سخاوتمندی امارات در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، در حقیقت بخشی از سخاوتمندی مالی نظامیهای عربی حوزه خلیج فارس در قبال این سازمان بود. انگیزههای آن نه ایدئولوژیکی بلکه سیاسی بودند.
دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی شاهد قیام انقلابی بیشتر در سراسر کشورهای عربی خلیج فارس از جمله در عربستان سعودی بود که اعتصابهای کارگران حوزه نفتی عادی بود، در بحرین جنبش دانشجویی فعالیت داشت، در کویت روشنفکران به سمت ناسیونالیسم چپگرای عربی رفتند و اصلیترین انقلابها در یمن و عمان به وقوع پیوست.
در یمن سرنگونی فرمانروای دودمانی آن باعث خشم عربستان و جنگ تحمیلی سعودی شد که حمایت ارتش مصر را برای جمهوریخواهان و کمکهای مخفی ارتش اسرائیل را برای سعودیها و سلطنتطلبان یمنی به همراه داشت. هنگامی که مارکسیستهای جنوب یمن توانستند در سال ۱۹۶۷ دولت انقلابی خود را تأسیس کنند، تا هسته اصلی حاکمان خلیج فارس را متزلزل کرد.
استراتژی آمریکایی در آن زمان، تقویت ائتلاف سعودی-ایرانی علیه تمام این گروههای انقلابی بود؛ ائتلافی که تا زمان تغییر نظام در اواخر دهه ۷۰ دست نخورده ماند. شاه (ایران) متحد نزدیک اسرائیل بود.
حمایت انقلابی
جنگ انقلابی به رهبری جبهه مردمی برای آزادسازی عمان در سال ۱۹۷۵ توسط ائتلافی از سربازان انگلیسی، ایرانی و اردنی که برای کمک به سلطان عمان آمده بودند، خاتمه یافت. چالش چریکیهای فلسطینی (که چپهای اردنی هم به آن پیوستند) علیه ملک حسین اردن در سال ۱۹۷۰ که ارتش او شکست خورد، زنگهای خطر را برای بسیاری از این رژیمها به صدا درآورد.
در جبهه مراکش، جبهه انقلابی پولیساریو در ۱۹۷۶ جمهوری مستقل در صحرای غربی را اعلام کرد که تا به امروز در اشغال مراکش است.
در حالی که تمام این گروههای انقلابی از مساله فلسطین حمایت میکردند، بسیاری به طور مستقیم از انقلاب فلسطین الهام میگرفتند. در همین وضعیت بود که رژیمهای محافظهکار عربی تصمیم به تأمین مالی سازمان آزادیبخش فلسطین گرفتند، به شرطی که از هیچ یک از گروههای انقلابی عرب که به دنبال سرنگونی آنها هستند، پشتیبانی نکند. یاسر عرفات، رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین چنان به این شرایط علاقه نشان داد که کاملا جبهه پولیساریو را رد کرده و از حسن دوم، پادشاه وقت مراکش حمایت کرد.
پس از حمله ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و اخراج سازمان آزادیبخش از لبنان به تونس، این سازمان در مسیر واگذاری کامل اعتبارهای انقلابی خود حرکت کرد. انقلاب ایران به چشم یک تهدید وجودی جدید برای امنیت دیکتاتورهای خلیج فارس دیده میشد و موجب شد تا آنها در کنار فرانسه و آمریکا، صدام را به جان این انقلاب نوپا بیندازند.
صدام شکست خوردهای که خاندانهای حاکم خلیج فارس آن را رها کرده و به ورشکستی کشاندند، در ۱۹۹۰ برای حمله به کویت تصمیم گرفت. حمله ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ آمریکا و ائتلاف به شبه جزیره عربی مرگ توافقی بود که رژیمهای محافظهکار عربی در اوایل دهه ۷۰ بسته بودند تا سازمان آزادیبخش فلسطین را برای تضمین عدم حمایت آن از اپوزیسیون محلی خودشان تامین مالی کنند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در همان سال، سازمان آزادیبخش فلسطین حمایت دیپلماتیک و حامیان مالی عربش را از دست داد. در آن زمان، نه تنها سازمان آزادیبخش فلسطین به عنوان یک جنبش انقلابی متوقف شده بود بلکه اکثر تحرکات انقلابی در حوزه خلیج فارس هم شکست خورده بودند.
منافع مشترک
حملات ۱۱ سپتامبر موضع رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس در آمریکا را به خطر انداخته و آنها را هدف کمپین رسانهای متخاصم آمریکا و دشمنی کنگره قرار داد. این همان زمانی است که آنها علنا گشایش به سمت اسرائیل را در پیش گرفتند و امید داشتند که در ازای آن روابط نزدیک، اسرائیل بتواند جلوی خصومت آمریکا را بگیرد. واضح است در مورد امارات، این روند تا حدی نبود که بتواند مانع کمپین ضد اماراتی درباره جنجال شرکت ورلد پورتس دوبای در سال ۲۰۰۶ شود.
به محض آنکه تهدید صدام با حمله سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق خنثی شد، تمام تلاشها در راستای حفظ رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس از به اصطلاح تهدید ایران قرار گرفت. در شرایطی که این ایران جدید دشمن اسرائیل اعلام شد، منافع مشترکی که حاکمان خلیج فارس و اسرائیل داشتند، مرکزیت بیشتری یافت.
قیامهای فلسطینیان در ۱۹۸۷-۱۹۹۳ و ۲۰۰۰-۲۰۰۵ مایه نگرانی این رژیمها بود اما با توجه به اینکه توافقهای اسلو به انتفاضه اول پایان داد و همکاری تشدید شده تشکیلات خودگردان با اسرائیل به انتفاضه دوم خاتمه داد، فلسطینیها دیگر به چشم تهدید دیده نشدند.
اما همه چیز با قیامهای ۲۰۱۱ در سراسر جهان عرب، از تونست تا مصر و یمن و سوریه تغییر کرد. تهدید داخلی علیه عربستان سعودی و دیگران دوباره به حقیقت پیوست. تقلا اکنون میان عربستان و اماراتی بود که از دیکتاتورهای عربی حمایت داشتند و قطری بود که از اخوانالمسلمین در شماری از کشورهای عربی پشتیبانی میکرد.
قطر مثل اماراتیها و سعودیها، به بقای رژیمهای عربی خلیج فارس متعهد است اما شاهد قدرت گرفتن یک اخوانالمسلمین نئولیبرال در مصر، لیبی و تونس به عنوان راهی برای خنثیسازی بیشتر انقلابهای رادیکالی بود که میتوانند رژیمهای عربی خلیج فارس را تهدید کنند، خصوصا در شرایطی که اخوانالمسلمین روابط دوستانهتری با آمریکا دارد و لزوما با اسرائیل دشمن نیست.
امارات و عربستان محتاطتر بودند و باور داشتند که سقوط هر دیکتاتوری عرب میتواند به معنای پایان حاکمیت آنها باشد. هنگامی که انقلابهای عربی با حمایت تبلیغاتی از طبقه جدید لیبرال روشنفکران عرب با تأمین مالی سازمانهای غیردولتی غربی و حوزه خلیج فارس نابود شدند، ثبات احیا شد.
دشمنان جدید
حماس که ارتباطات سازمانی آن با اخوانالمسلمین عمیق است، اکنون در غزه منزوی شده است و هدف تهاجمهای جنایتکارانه و مجرمانه رژیم آپارتاید اسرائیلی و حصار رژیم مصری حامی اسرائیل قرار دارد. حماس به طور نسبی به عنوان یک تهدید بالقوه خنثی شده است.
در همین حال، ظهور نظامی حزبالله و شکست رعدآسای ارتش اسرائیل در ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ به همراه ائتلاف آن با ایران و حماس، این جنبش را هدف اصلی خصومت آمریکا، اسرائیل، سعودیها و اماراتیها قرار داده است.
از بین بردن تهدیدات انقلابی داخلی علیه رژیمهای عربی که منجر به درگیری طرفهای تحت حمایت قطر و طرفهای تحت حمایت سعودیها و اماراتیها میشود و تازهترین آنها در سوریه، لیبی و یمن است، راه را برای یک دوستی نزدیک بین حاکمان عربی در خلیج فارس و اسرائیل، به ویژه که اسرائیلیها در دهه گذشته در مداخله به نفع این حاکمان در واشنگتن قابل اعتماد بودهاند، باز کرد. تنها چیزی که متحدان جدید را برمیانگیزد، این است که تلاشها برای حذف حزبالله و متحدش ایران به صورت پیاپی ناموفق بماند.
در دهه ۵۰ میلادی، آمریکاییها پیمان بغداد را ایجاد کردند تا توجه از اسرائیل/فلسطین را منحرف کنند و مردم عرب را متقاعد کنند که اتحاد جماهیر شوروی و نه اسرائیل، دشمن آنهاست. این پیمان شامل ایران، ترکیه، عراق، پاکستان و بریتانیا بود. دیگر کشورهای عربی از پیوستن به آن خودداری کرده و عراق در ۱۹۵۹ از آن خارج شد. در آن زمان، هم ترکیه و هم ایران، متحد اسرائیل بودند؛ آنها متخاصمترین کشورهای این منطقه در قبال اسرائیل هستند، در حالی که کشورهای عربی نزدیکترین دوستان آن به شمار میروند.
رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی روابط نزدیکی با ایران داشتند و از سازمان آزادیبخش فلسطین در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی حمایت میکردند. آنها به اصل این کار اعتقاد نداشتند بلکه این کار را به ویژه برای حفظ رژیمهای خودشان انجام میدادند. امروز، آنها به همان دلیل از اسرائیل حمایت کرده و با ایران، حزبالله و فلسطینیها مخالفت میکنند.
این تضاد دیرینه که در جریان آن ستمگران عربی که به مردم خود ظلم میکردند و در وضعیت دشمنی با اسرائیل قرار داشتند که به نوبه خود به مردم فلسطین ظلم میکند- پایان یافته است. امروز، همه ستمگران کشورهای عربی به شکل آشکار متحد هستند.»