پدران پیروزی!
محمد توکلی
رد قطعنامه پیشنهادی ایالات متحده آمریکا برای تمدید تحریم تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران توسط اعضای شورای امنیت که اتفاقی بینظیر به حساب میآید با واکنشهایی در داخل مواجه شد که نشان داد همچنان پیروزی هزاران پدر دارد و شکست یتیم است!
پس از این اتفاق رسانههای جریان اصولگرا که از تابستان92 به این سو دلواپس سیاست خارجی شدهاند آنچه در شورای امنیت گذشت را حاصل مقاومت اعلام کردند و به نوعی خود را عامل آن دانستند. با نگاهی به گزارشهای صداوسیما در این ارتباط و همینطور آنچه در رسانههای «دلواپس» منتشر شده است شاهد هستیم که آنان با پنهان نگاه داشتن علت واقعی مخالفت شورای امنیت با قطعنامه پیشنهادی آمریکا، آنچه در جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد گذشت را نتیجه عمل به دیدگاههای دلواپسانه خود که نام «مقاومت» را بر آن مینهند دانستند. واقعیت اما این بود که اگر «جسد» نیمهجان برجام وجود نداشت نه تنها خبری از رای ممتنع اروپاییها نبود بلکه حتی «برادران روسی و چینی» نیز با قطعنامه پیشنهادی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی همراهی کاملی میداشتند. آنچه در سالهای 86 تا 92 در موضوع پرونده هستهای شاهد بودیم شاهدی برای اثبات این ادعاست.
اما پرسشی که میتوان از این «پدران پیروزی» پرسید آن است که اگر مدتی دیگر دولت آمریکا به سراغ مکانیسم ماشه رفت (که به زودی خواهد رفت) و در یک حالت فرضی در آن زمان شاهد موفقیت آمریکاییها در همراهسازی دیگران با خود بودیم (که البته احتمال آن کم است) آیا آن زمان هم باید بگوییم که چنان شکستی حاصل «مقاومت» بوده است و یا این سیاست تنها در زمان موفقیتها رخ عیان میکند و شکستها کاملا بر عهده و نتیجه عملکرد «غربگرایان و سازشگران دولتی» است؟!
بیاییم این مسئله را در یک «تصویر بزرگتر» بنگریم؛ تصویری از اختیارات و مسئولیتها. هنگامی که میان اختیارات و مسئولیتهای نهادهای تصمیمگیر در حوزه سیاست خارجی تناسبی وجود نداشته باشد بدیهی است که در زمان پیروزیها و شکستها و یا هر تصمیمگیری دیگری مشخص نخواهد شد که مسئولیت هزینه – فایده و عواقب احتمالی آن بر عهده کیست؛ اگر با این رویکرد به واکنشها به آنچه در شورای امنیت گذشت بنگریم آنگاه مسئله جدیتر از یک پرونده در حوزه سیاست خارجی میشود و باید آن را در ذیل موضوع حکمرانی مورد واکاوی و بررسی قرار دهیم.
واقعیت آن است یکی از مهمترین فاکتورهای حکمرانی خوب تعیین حد و مرز وظایف حکمرانان است. هنگامی که مشخص شود که هر نهاد و یا فرد تصمیمگیر در چه محدوده اختیاراتی امکان فعالیت دارد آنگاه میتوان از مسئولیتپذیری و پاسخگویی نیز سخن گفت. اما زمانی که این حدود اختیارات مشخص نیست و کاملا مبهم و درهم رفته است شاهد خواهیم بود که در موفقیتهای کوچک یا بزرگ همه خود را عامل آن بدانند و در شکستها و ناکامیهایی همچون تحریمها از نبود اختیارات سخن گفته آید و امکان پرسشگری و نظارت نیز به کلی سلب شود!