احمد مازنی: باید در مفهوم اصلاحطلبی بازاندیشی کنیم

کمتر از یک سال تا انتخابات 1400 باقی مانده است و به نظر میرسد اصلاحطلبان باید به دنبال حل اختلافهای گفتمانی خود باشند. اگر در این زمینه موفق شدند، آنگاه میتوانند یک سازوکار جدیدی با محوریت احزاب برای حضور در انتخابات طراحی کنند.
موضوع بازنگری در اصلاحطلبی و اینکه اساساً اصلاحطلبی چیست و اصلاحطلب کیست، اگرچه پیش از انتخابات مجلس یازدهم تنها از سوی طیف خاصی از جریان اصلاحات بهویژه سران حزب کارگزاران مطرح میشد، اما شکست اصلاحطلبان در انتخابات دوم اسفند98 مجلس شورای اسلامی که با از دست رفتنِ قریب به اتفاق کرسیهای مجلس برای این جریان سیاسی همراه بود، مسئله بازنگری و تغییرات اساسی در سازمان و ساختار اصلاحطلبی را به کلیدواژهای پرتکرار میان احزاب و فعالان سیاسی اصلاحطلب بدل کرد تا جایی که در ماههای گذشته شاهد استعفای چهرههای شاخص اصلاحطلب از نهادهای تصمیمساز این جریان یا انتشار اخباری مبنی بر انشقاق و چنددستگی در احزاب اصلاحطلب بودهایم.
این چنددستگی بهقدری سازمان اصلاحطلبان را دچار آشفتگی کرده است که در انتخابات اخیر مجلس علیرغم تأکید شورایعالی سیاستگذاری مبنی بر عدم ارائه لیست از سوی اصلاحطلبان، اما در عمل شاهد انتشار 4 لیست مختلف اصلاحطلب بودیم.
در این میان هر کدام از اصلاحطلبان موضع خود را دارند و تقریبا نمیدانند برای انتخابات آینده میخواهند چهکار کنند. یکی میگوید شورای عالی را باید احیا کرد، یکی میگوید برویم یک ساختار جدید درست کنیم و هر کسی نظری ارائه میدهد اما هنوز به یک جمعبندی و یک برنامه نرسیدهاند. در ارتباط با این موضوع احمد مازنی، نماینده تهران در مجلس دهم به همدلی میگوید:«من فکر میکنم قبل از اینکه ساختار اصلاحطلبی در کشور مشخص بشود، باید خود مفهوم اصلاحطلبی را بازاندیشی کنیم و دامنه شمول جریانهایی که مدعی اصلاحطلبی هستند تعریف شود. وقتی صحبت سر این بود که اصلاحطلبی بینالعباسین است. یعنی بین عباس دوزدوزانی و عباس عبدی یا عباس امیرانتظام.» مازنی ادامه میدهد:«در سال88 که جریان اصلاحات که به عنوان جنبش سبز مطرح شده بود، حتی افراد سلطنتطلب و خارج از چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی به نوعی آمدند و خودشان را قاطی این جریان کردند و دایره شمول این جریان سبز را اینقدر وسیع کردند که حتی این افراد را هم شامل میشد.» او میگوید:«در جریان اصولگرایی هم این مسئله وجود دارد. حالا هم در جبهه اصولگرایی جریان پایداری اصولگرا تعریف میشود، جریان آقای لاریجانی هم اصولگرا تعریف میشود، جبهه پیروان خط امام و رهبری و آقای مهندس باهنر اصولگرا تعریف میشوند، جامعه روحانیت مبارز اصولگرا تعریف میشود و بخش قابل توجهی از نیروهای احمدینژاد هم در همین طیف تعریف میشوند. بالاخره کسی مثل احمدینژاد با حمایت اصولگرایان سرکار آمده است و با حمایت اصولگرایان همچنان آزادانه هر کاری بخواهد میکند. البته خود احمدینژاد میگوید که اصولگرا نیست و اصولگرایان هم از او تبری میجویند. یعنی میخواهم بگویم که دامنه شمول اصولگرایی هم مشخص نیست.»
نقد شورای عالی بر اساس منافع شخصی بود
به گفته مازنی تازه الان یک جریان دیگری در کشور به ویژه در فضای مجازی فعالیت میکند. اینها عناصر نسبتا جوانی هستند و سخنرانیهای تندی هم میکنند. به نظر من این جریان یک ترکیبی از انجمن حجتیه و داعش هستند. اینها به نام نسل ظهور و امام زمان، تفکر انجمن حجتیه را ترویج میکنند. با این تفاوت که انجمن حجتیه در فعالیتهایش هیچ وقت خشن برخورد نمیکرد. همیشه تبلیغات منطقی، استدلال و بحث و گفتوگوی خودش را داشت، اما مبانی آن مبانی غلطی بود. اینها که مدعی ظهور هستند و حتی بخشی از صداوسیما را هم در اختیار گرفتهاند، همراه با دعوت به ظهور و پیروی از امام زمان، عین داعش مخالفانشان را تعریف میکنند. یعنی حاضرند مخالفانشان را هم خفه کنند که حتی نفس هم نکشند. همه اینها حتی اگر ادعا کنند که در طیف اصولگرایی نیستند، اما در کدام طیف جا میگیرند؟ بالاخره برای خودشان باید یک جایی تعریف کنند. ببینید طیف اصولگرایی از انجمن حجتیه تا جبهه پایداری و خط امامی و اعتدالیها هم اصولگرا تعریف میشوند. نماینده سابق تهران اضافه میکند:«بنابراین من نظرم این است که جریان اصلاحات قبل از اینکه ساختار و سازمان برایش مطرح باشد، اول مبانی و اهداف برایش مطرح باشند. اما در مجموع من فکر میکنم آنچه درباره شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان گفته میشود، نقد منصفانهای نبوده است. حداقل من ندیدم. افراد براساس مسائل و منافع شخصی خودشان نقد میکنند. چه از طیف مخالف و چه از درون جبهه اصلاحات. به هر حال یکی از ویژگیهای شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان این است که از دهه 90 توانسته در همه انتخابات¬ها موفق شود و پیروزی کسب کند. سال 94 مجلس دهم، تمام کاندیداهای آن چه اصلاحطلب و چه اعتدالی همه تقریبا رای آوردند. اما اینکه بعضیها رفتند به قول آقای کواکبیان زنبیلشان را جدا کردند، این ربطی به شورای عالی ندارد. شورا در آن شرایط سخت بعد از 88 چه کاری میتوانست بکند؟ بالاخره باید انصاف هم داشت.» مازنی تشریح میکند:«سال 96 آقای روحانی باز با آرای بیشتر نسبت به دوره قبل رای آورد که با حمایت همین شورا بود. شوراهای شهر کشور از جمله شورای شهر تهران اصلا بدون ائتلاف با دیگران یکپارچه نیروهای اصلاحطلب انتخاب شدند. حالا من اصلا روی این افراد قضاوتی ندارم. قطعا بهتر از اینها هم بوده است. اما به هر حال مردم از لیست این شورا حمایت کردند. از 92 تا 96 این شورا همواره در اوج بود و فعالیتها و تصمیماتش در نهایت به پیروزی منجر میشود. برای سال 98 به نظرم انصاف نیست که همه مشکلات حضور مردم و مشارکت مردم را به گردن این شورا بیندازیم. این شورا هم یک سهمی دارد و به نظر من این سهم باید تقسیم شود. بخشی از آن مربوط به آنهایی است که اجازه ندادند که این شورا لیست بدهد. بنده معتقد هستم که شورای عالی اصلاحطلبان یکی از اشتباهات استراتژیکش این بود که برای انتخابات اسفند98 مجلس لیست نداد.»
شورای عالی اعتماد بهنفس را از دست داد
او میافزاید:«برای اینکه یک جریان سیاسی در ایران و به عنوان یک جریان اصلی در عرصه سیاست مطرح است و در چارچوب قانون اساسی کار میکند، این جریان وقتی لیست نمیدهد یعنی اینکه من بنا ندارم که فعالیت سیاسی بکنم و زمین بازی را کاملا در اختیار رقیب میگذارد و غیرمستقیم به مردم پیام تحریم انتخابات و عدم مشارکت میدهد. پیام اینکه خواستید به ما رای بدهید و خواستید ندهید. اگر آقای مطهری یا آقای صادقی تایید نشده بود، به هر حال حقشان بود که در مجلس باشند، بنده تایید شده بودم، خانم ذوالقدر تایید شده بود، هم آقای مطهری برای من بیانیه داد و آقای صادقی برای من سخنرانی کرد. ما میتوانستیم کاندیداهای خوبی داشته باشیم و فضای مجلس اینقدر یک دست نمیشد، مشروط به اینکه شورای عالی اعتماد به نفسش را از دست نمیداد.»
مازنی بیان میکند:«یعنی اگر نقد کنیم که چه عواملی در این زمینه موثر بودند، یک عامل خود شورای عالی بود که لیست نداد. ضمن اینکه انتخابات98 باید جداگانه تحلیل شود که چرا به این صورت پیش رفت. الان هم من فکر میکنم مجمع روحانیون مبارز به عنوان پدر معنوی جریان اصلاحات که دبیر کل آن آقای خویینیها و رئیسش آقای خاتمی است، یعنی بزرگان اصلاحات که نقش معنوی دارند در این جریان و در این مجمع حضور دارند، پیشنهاد من این است که همه سران احزاب اصلاحطلب را دعوت کنند و در این مجمع بحث کنند و مانیفست اصلاحطلبی و مبانی و اهداف را بار دیگر تعریف کنند.»
این فعال سیاسی تأکید میکند:«به اعتقاد من اگر این مانیفست تهیه شود، تمام کسانی که خواستار اصلاحات بدون خشونت در ایران هستند و معتقدند که از راه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و با اجرای درست آن میشود مسائل کشور را اصلاح کرد؛ حالا چه مسائل اقتصادی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه فرهنگی و روابط بینالملل، دعوت کنند و ذیل یک مانیفست اصلاحطلبی بحث حضور موثر در قدرت را بررسی کنند. یک جریان سیاسی باید هم در قدرت باشد و هم باید با در تعامل مستقیم مردم باشد. این دو هیچ وقت از هم جدا نبوده و نیستند. نمیشود جریانی به فکر اصلاح در کشور باشد، اما در قدرت حضور نداشته باشد. در غیر این صورت چطور میتوان احزاب را تقویت کرد؟ چطور میتوان فعالیت انجیاوها و سمنها را تقویت کرد؟ چطور میتوان فعالیتهای جامعهمحور را گسترش داد؟» مازنی تاکید میکند:«بنایراین باید در این موارد صحبت شود. وقتی مبانی و اهداف معلوم شد و مانیفست استخراج شد، یک برنامه کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت باید مشخص کرد. ما باید بدانیم که ساختار نقش ابزاری دارد. این ساختار چه شورای عالی باشد، چه پارلمان اصلاحات باشد و مجمع اصلاحات و… غیره نقش ابزاری دارد. اتفاقا جریان اصولگرا در طول این دو سه دهه با یک اسم جدیدی وارد میدان شد. البته به نظر من جالب نیست. اما یک بار با عنوان آبادگران آمدند، یک بار با نیروهای خط امام و رهبر آمدند و یک بار هم با عنوان جمنا. در هر صورت اینها هم مهم نیست، مهم این است که قرار است چهکار کنیم. به چه سمتی میخواهیم برویم. هدف و استراتژی ما چیست.»