رژه اقتدار ۲۲ بهمن در سرمای استخوان سوز
22 بهمن، فقط حکایت سال ۱۳۵۷ نیست، حکایت گفتمانی که از قبل از سال ۵۷ شروع شد و ادامه پیدا کرد. روایت بهمنماه، زمستانی نیست، بهار است که هر روز شکوفه میدهد، آن هم شکوفههای تازهتر.
قدِ شناختم از انقلاب و امام خمینی (ره) به همان عکس و فیلم سخنرانی هایش باز می گشت، همان عکس شان پشت میز تحریر کوچک آبی رنگ در نجف و عکسی در خیابان نوفل لوشاتو که اول صفحه کتاب علوم کلاس سوم مان با یک توضیح زده بودند.
یادم است حتی اسم نوفل #لوشاتو را نمی توانستم درست تلفظ کنم؛ روزی آن صفحه را باز کرده و گذاشتم جلوی معلم مان! خانم نوفل لوشاتو کجاست؟ چرا امام آنجا بود؟ خانم معلم گفت: برای اینکه مخالف شاه بودند! به خاطر اینکه میخواست #ظلم را از بین ببرد! اما من حتی معنی ظلم را هم نمیدانستم و نهایت معنی ظلم در ذهن منِ کودک، نشستن همکلاسیم در صندلی نیمکتم بود که جای همیشگی من بود.
خلاصه تمام تصور منِ امام ندیده این بود که امام #خمینی آمده که ظلم برود و ۲۲ بهمن هم یکی از روزهای مهمی بود که به امام ربط داشت. بی راهه نیست اگر بگوییم که ۱۲ تا ۲۲ بهمن برای من و همکلاسی هایم در کل دوران مدرسه از روزهای قشنگ محسوب میشد زیرا یک روز از این دهه را در کلاس جشن می گرفتیم و یک روز را هم در کل مدرسه؛ آخ چه کِیفی داشت که جشن کلاسی مان را در زنگ سخت ترین درس می انداختیم؛ یعنی به عبارتی نماد ۲۲ بهمن برای من و هم سن و سال هایم در پرچم های سه رنگ ایران، سرودهای انقلابی ایران ایران و دیو چو بیرون رود فرشته درآید و کیک با تصویر سه رنگ ایران و آذین بندی کلاس خلاصه می شد.
یادم است روزی خبرنگار جوانی از صدا و سیما به مدرسهمان آمد و میکروفون را جلوم گرفت و گفت، 22 بهمن چه روزی است؟ با شادی کودکانه گفتم که امام آن روز آمده بود تا ظلم برود و ما هم به خاطر همین این روز را در مدرسه جشن می گیریم.