جدایی خاموش در زیر سقف خانهها/ خندههایی که در سکوت خانه گم میشوند
«طلاق عاطفی» یک جدایی خاموش بوده و منجر به کمرنگ شدن صمیمیت و دلسردی بین زوجین و عمیق شدن تنش و مشکلات جبران ناپذیری میشود.
طلاق عاطفی! آیا تا به حال این جمله را شنیدهاید؟ این روزها وقتی اختلالاتی بین زوجین رخ میدهد، به جای بررسی دلایل، حل مشکلات و به کارگیری راه حلهای مناسب، اقدام به طلاق عاطفی میشود، در واقع نوعی جدایی بین یک زوج رخ میدهد و به این سرد شدن روابط میان آنها، طلاق عاطفی گفته میشود که اگرچه زن و مرد زیر یک سقف زندگی میکنند، اما هیچ مهر و عاطفهای بین آنها وجود نداشته و ریشههای شادی و نشاط در زندگی مشترک خشک میشود و هر کدام در دنیای خود به سر میبرند.
طلاق عاطفی به نوعی پیش مقدمهای برای کمرنگ شدن صمیمیت بین زوجین و عمیق شدن تنشها بین آنها است که این سردی تمامی جنبههای زندگی مشترک زن و مرد مانند روابط عاطفی و روحی، تعاملات گفتاری و … را در بر میگیرد.
برای بررسی علل و عوامل تاثیر گذار در این اتفاق به سراغ “مهناز احمدی انور” روان درمانگر و کارشناس سامانه مشاوره تلفنی خط 1480 بهزیستی آذربایجان شرقی رفتیم و طی گفتوگویی از وی در خصوص راه حل موضوعات مربوط پرسیدیم که در ادامه میخوانیم.
لطفا به صورت مختصر در مورد طلاق عاطفی بفرمایید؟
در منابع مختلف علمی بحث طلاق عاطفی با شاخصهایی چون فرسودگی زناشویی و دلزدگی زناشویی سنجیده میشود؛ به طوریکه در تعاریف آنها با توصیفاتی مثل عدم تناسب بین واقعیات و توقعات در مفهوم دلزدگی زناشویی مواجه هستیم؛ از سویی فرسودگی زناشویی نیز تنیدگیهای طولانی مدت ازدواج به همراه تهی سازی و خستگیهای جسمی، روحی و فکری تلقی میشود. یعنی ازدواجی که تهی است و هیچ سرمایه گذاری عاطفی در آن دیده نمیشود و زن و مرد در زیر یک سقف با احساساتی از قبیل: رنجیدگی، خشم، نفرت و عصبانیت به عنوان رابطه پوچ معرفی میشود و به تعبیری همان تعریف طلاق عاطفی را پیش میکشد که مرحلهای قبل تر از وقوع طلاق قانونی به حساب میآید.
اکنون بیایید تعمق کنیم در عواملی مانند آمادگی نداشتن برای ازدواج، ازدواجهای تحمیلی و مصلحتی که فرد فقط خود را ملزم به پایبندی به برخی شئونات و تعهداتی میکند؛ شاید از درون به آنها مقید نیست به ازدواج آسیب جدی رسانده و آینده شادی برای آن نتوان متصور شد؛ چراکه صمیمیت که شامل رفتارهای مشترک خوشایند، درک متقابل، لذت و تجربه های دلپذیر بین زوجها تعریف میشود و اکسیر سرزندگی ازدواج آنها خواهد بود.
طلاق عاطفی بیشتر در ازدواج سنتی مشاهده می شود یا در ازدواجهای مدرن؟
متاسفانه در ازدواجهای سنتی به دلیل اینکه زن و مرد در نقشهای جنسیتی و کلیشهای باقی میمانند، مشارکت و همکاری در انجام فعالیتهای صمیمانه و وقت گذراندن باهدف شکل دادن پیوند و رابطهای که در آن زن و مرد خیلی باهم گفتوگو و همراهی دارند، کمتر به چشم میخورد. حتی به کارگیری مهارتهای ویژهای مثل حل تعارض و برقراری ارتباط موثر به دلیل نگرشهای مختلف کمتر پذیرفته شده است؛ این در حالی است که لازمهی بقای ازدواج در عبور از فصلهای مختلف آن، انعطاف پذیری و توانایی سازگاری، پذیرش در کنار برخورداری از نگرش و انتظارات کارآمد است. براین اساس به دنبال نتایج مطالعات، ازدواجهای سنتی بیشتر در معرض آسیب طلاق عاطفی قرار گرفته و زنان بین ماندن و رفتن، ماندن را انتخاب میکنند و این اغلب تصمیم اتخاذ شده از روی عقلانیت است؛ به عبارتی ساختار سنتی خانواده، قبیح دانستن پدیده طلاق، دشواریهای طلاق، ترس از انگ که”آبروی خودم و خانوادهام خواهد رفت ” و احساس مسئولیت نسبت به فرزندان، درکل اجبار اطرافیان به ادامه زندگی توام با تداوم نارضایتی از همسر و ازدواج خواهد بود. حتی حمایت نشدن فرد به همراه فرزندانش پس از طلاق به دنبال باورها و ارزش های فرهنگی جامهی سنتی نوعی فشار بیرونی بوده که وضعیت طلاق عاطفی را بدتر کرده و مانع از به اتمام رسیدن آن و منتهی شدن به طلاق قانونی میشود.
طلاق عاطفی به نوعی جدایی خاموش بوده که زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میدارند؛ چراکه “اعتماد”، یعنی جذابیت رابطه به پایان رسیده است، در این نوع ازدواجها مرد و زنی را خواهیم داشت، گویا نوعی تعهد ضمنی کردهاند که “برای ازدواجمان کاری اثرگذار نکنیم” و با آمیزهای از احساسات تسلیم و نفرت به وضعیت گیرکردن در ازدواج خود ادامه میدهند. البته اگر افراد در بافت فرهنگی گذر از سنتی به مدرن به روش بسیار مدرن همسر انتخاب کنند، درحالیکه خانوادهها رضایت و تایید مورد نیاز را به عمل نیاورند، متاسفانه طبق تحقیقات مختلف، چنین ازدواجهایی نیز چندان عاقبت بخیری پیشبینی نمیشود؛ چراکه نارضایتی خانواده ها از قوی ترین عوامل وقوع طلاق قانونی است.
چه نوع ازدواجهایی اغلب موفق تر هستند؟
در بین خانوادههایی به سبک زندگی مدرن که شاید حق آزادی، اراده انتخابگری و احترام به تصمیمات فردی از سوی هر دو خانواده مورد پذیرش قرار گرفته است و از تابو و قبیح بودن جدایی نیز لکهزدایی شده است؛ میزان تجربه طلاق عاطفی کمتر است. درکل عقیده بر ترویج همسان همسری است یعنی زوجی که نقاط اشتراک بیشتری باهمدیگر داشته و فرآیند آشنایی شان به شیوه صحیح زیرنظر خانوادهها درکنار مشورت گرفتن از متخصصان حوزه رابطه و خانواده شکل گرفته است، انتظار میرود صاحب ازدواج مانا و سازنده شوند. اما ازدواج های سنتی تر که جنبه سفارشی تر دارند و در آن جهت آشنایی سالم و برقراری تفاهم به افراد اجازهای داده نمیشود، ریشه در مشکلات عدیدهای بین زن و شوهر خواهد داشت.
شایع ترین عواملی که منجر می شود زوجین به این موضوع اقدام کنند چیست؟
برای این مسئله در واقع اقدام نمیکنند، بلکه این مسئله اتفاق میافتد، به عبارتی زوج های شاکی از یکدیگر به ویژه خانمها آمار عظیمی از مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره های حضوری و تلفنی را به خود اختصاص میدهند با شکایت از صفات طرف مقابل و اعلام درماندگی و ناچاری و بلاتکلیفی از وضعیت ازدواجشان درخواست راهنمایی و کمک از درمانگر و مشاوره خانواده مینمایند؛ اما در صورتیکه بخواهم واضحتر بگویم؛ مشکلات حل نشده و روی هم انباشته شده در قالب انتظارتی که طی سال های متمادی صحیح بیان و برآورده نشده است، باعث وقوع این مسئله میشود.
راهکاری که برای بهترشدن روابط پیشنهاد میکنید آیا موثر بوده و مجدداً زوجین برای برگشت به زندگی قانع می شوند؟
حساس شدن بر مشکلات رابطه و ازدواج البته نه وسواسی شدن در مورد آنها، و عدم برخورد کمال گرایانه در ازدواج برکم و کیف ارتباط زناشویی یک توصیهی بسیار عمومی و رایج در مقابله با این مسئله است. به عبارتی ما ازدواج را مانند ماشینی در نظر میگیریم که با هدف رسیدن به مقصدی از آن استفاده میکنیم و از همه مهمتر اینکه اگر بنزینی تمام کرد، بعید است که آن را وسط بیابان رها کنیم و خود سرگردان بمانیم؛ در نتیجه هرچه افراد آگاه تر و با آمادگی بیشتر و با قصد شناخت واقعی از یکدیگر وارد ارتباط پیش از ازدواج و گذراندن مراحل مربوط به آن زیر نظر متخصصین رابطه باشند، میزان خطر شکست در آینده ازدواج بشدت کاهش مییابد. حتی اگر تهدیدی نیز وجود داشته باشد، غنیسازی خزانه ای از مهارت هایی مثل کنترل خشم و تنظیم هیجان، برقراری ارتباط موثر و حل تعارض، همه آنها همانند واکسینه شدن در برابر مشکلات احتمالی پیش رو ازدواج عمل خواهند کرد.
البته این آمادگی ها در ابعاد و زمینه های مختلف مطرح است؛ به عنوان مثال به طور متعدد شاهد بودهایم که متاسفانه ازدواج در سنین بسیار پایین و دوران نوجوانی وقوع فرسودگی زناشویی را تسریع میبخشد؛ در مجموع طبق نظریهی پیشگیری، ارائه آموزشها و تربیت افراد در سطح عمومی باید مورد هدف قرار گیرد، و در گام بعدی افرادی که آسیبی جدی در بافت ازدواج شان را تجربه کردهاند، مثل “خیانت” که زوجین مشاورههای درمانی دریافت نکردهاند، مورد هدف واقع میشوند. در نهایت، با زن و شوهر هایی مواجه خواهیم بود که الگوهای ناکارآمد عمیقتری داشته و صدمات و آسیبهای جدی و افزایشی را بر بنیان زندگی زناشویی تحمیل میسازند.
همچنین از سایر راهکارهای برای پیشگیری از وقوع طلاق عاطفی، تربیت افراد اخلاق مدار و متعهد به ازدواج، انتخاب همسان همسری، دریافت آموزش هایی در زمینهی مهارت های ارتباطی به ویژه در زنان آسیب دیده از خیانت، آموزش مدیریت سرکوب هیجانات منفی و نشخوار فکری و به تاخیر انداختن واکنشهای هیجانی، تغییر جهت توجه و ایجاد حواس پرتی، ارزیابی مجدد موقعیت و آگاهی از خطای فکر و به زیر سوال بردن فکرها، باعث می شود زنان در قبال تنش های روزمره زندگی رفتار مناسب تری داشته باشند. علاوه براین آموزش های قبل از ازدواج، و اصلاح باورها در زمینه ازدواج، مطرح کردن نیازها و مراجعه به مراکز سلامت و بهداشت و استفاده از خدمات مشاوره تلفنی رایگان همچون سامانه بهزیستی 1480 که همه روزه حتی ایام تعطیل نیز اماده ارائه خدمات به افراد هستند، کمک میکند تا از بدتر شدن اوضاع پیشگیری به عمل آید.
لطفا بفرمایید در کل طلاق عاطفی به چه دلایلی اتفاق میافتد؟
علل طلاق عاطفی در پژوهش های متعدد مواردی چون؛ عدم تامین نیاز عاطفی، بی توجهی مرد، مشکلات ارتباطی ، عدم همدلی و همراهی مرد با زن، انتخاب نادرست همسر و عدم شناخت نسبی و صحیح قبل از ازدواج، بی توجهی مرد، مشکلات ارتباطی، عدم همدلی و همراهی مرد با زن، رفتارهای خشونت آمیز مرد عدم وقت گدراندن مشترک با یکدیگر، نارضایتی جنسی، بی اعتمادی، عدم تعادل روحی مرد و عدم احساس مسئولیت مرد میباشد که در این میان عواملی هم به عنوان میانجیگر باعث تسهیل وقوع طلاق عاطفی بین زن و مرد می شوند؛ عبارتند از دخالت های خانواده، نارضایتی بین خانواده ها و عدم پذیرش عروس یا داماد، ناهماهنگی خانوادهها و تناسب اندک بین آنها، شیوه تربیتی نادرست، زندگی با خانواده مرد، وضعیت اشتغال مرد، اعتیاد مرد، زندگی در شهر دیگر، اختلاف سنی و فرهنگی زیاد، ازدواج در سنین پایین، تنفر از همسر، بیماری روانی ، آزار و اذیت از سوی مرد، خیانت و یا داشتن همسر دوم از سایر علل موثر در شکل گیری طلاق عاطفی است.
به عبارتی تعاملات سرد و بی روح در محیط خانواده به ویژگیهایی از زن و مرد و شرایط و تاریخچه آن ازدواج مربوط میشود، به عنوان مثال خانم هایی که مشکل مهارتی در ابراز وجود و بیان عقاید و احساسات خود دارند و بین طغیان برای آزادی و میل به اطاعت و فرمانبرداری در حال نوسان هستند، اغلب از شیوههای حل تعارض ناسالم تری در مواجهه با مشکلات خانوادگی استفاده میکنند. روزانه تماس های بسیاری در مشاوره های تلفنی داریم که سال هاست بدلیل عدم مخالفت و نداشتن جرات بیان عقاید خود کینه ماجرایی را به دل بسته و تصمیمات ناصحیح پی در پی را در برخورد با خانواده همسر داشتهاند که پیامد آن تهسیل وقوع طلاق عاطفی شده است؛ چراکه افراد بیشتر انگشت روی تفاوت ها می گذارند تا شباهتها.
هم چنین از ویژگیهای که آقایان با خود به ازدواج میآورند؛ رفتاری نسبتاً اجتنابیتر در برخورد با مسائل و شکایتهای همسر دارند که حتی به زبان آوردن مشکلات و نشستن پای صحبت دو به دو با همسر را نیز انکار می کنند و مقبول و مورد پذیرش نیز تلقی نمی کنند درحالیکه زوج های شاد اغلب خیلی از وقت شان را به صحبت و شوخی سالم بایکدیگر می گذرانند؛ همچنین اغلب افراد کنارهگیر، قهرکن، تغییرگریز، کم تحرک از نظر کلام، کمال گرای جبری، دارای خودمحوری و ناسازگارانه باعث افزایش تعاملات منفی و شکل گیری ازدواج های بی روح میشوند.
چه مدت بعد از ازدواج، زوجین تصمیم به طلاق عاطفی می گیرند؟
6 الی 7 سال بعد از ازدواج از سختترین سال های زندگی زناشویی است؛ چراکه تکلیف سازگارشدن با یکدیگر و شرایط جدید زندگی درکنار نقشها و وظایف تازه برعهده گرفته شده و رابطه جوانه زده را به طور مداوم به چالش خواهد کشید. به عبارتی اگر در بهار و تابستان ازدواج، زوجها بتوانند رابطه را قوی تر سازند در خزان و زمستان آن نیز، همین پیوند جان سالم تری به درخواهد برد، اما متاسفانه مسئله وخیم تر از آن است که فکر می کنیم ما زن و شوهر هایی را داریم که به طور میانگین 25 سال است که در وضعیت مشابه طلاق عاطفی بسر میبرند،زمانیکه در مصاحبه ها با خانم هایی که در دامنه سنی 39 تا 52 سال قرار دارند سوال میشود که مشکل خاص اکنون مطرح شده از چه زمانی شکل گرفته و موجود است، متاسفانه با پاسخهای بسیار پرتکرار ” این از اول هم همینجوری بود”، ” از اول ازدواجمان ما همین مشکل را داشتیم” روبرو هستیم.
اثر منفی طلاق عاطفی برای کل خانواده و بر روی فرزندان و آینده آنان چگونه بررسی می شود؟
تبعات و پیامدهای طلاق عاطفی برای زنان عبارتند از افسردگی، بی حوصلگی، اضطراب و نگرانی، احساس حقارت و خرد شدن شخصیت زن، از دست دادن روحیه و انگیزه ادامه زندگی، احساس شکست زن، از دست رفتن اعتماد به نفس زن، نداشتن احساس نشاط، ابتلا زن به بیماری های جسمی با منشا عصبی، شکستگی زودرس زن، گوشه گیری زودرس و متاسفانه محیط بی نشاط برای فرزندان فراهم شده است که این موضوع منجر به اضطراب شدید، مشکلات رفتاری و عادتی، انزوا و گوشه گیری، اجتناب از خانه و روی آوردن به محیط بیرون، افت تحصیلی، احساس عدم امنیت، پرخاشگری، کج خلقی، دروغگویی در بین فرزندان افرادی که پدر و مادر در طلاق عاطفی به سر میبرند، شده است.
درکل تجربه و درک اغلب زنان از پدیده طلاق عاطفی به صورت خلا ارتباطی و حمایتی گزارش می شود؛ درواقع زنان در مواجهه با مشکلات روحی راهبردهایی از جمله مراجعه به مشاوره، تلاش برای اصلاح رابطه، سازگاری با شرایط و پذیرش آن، پنهان کردن مشکلات از دیگران، مطرح کردن مشکلات با خانواده و دوستان، تمرکز بر فرزندان و فرزندپروری، تصمیم برای بچه دار نشدن، بی تفاوت نسبت به رابطه همسری، اشتغال و ورود به بازار کار، ادامه به تحصیل، کمک گرفتن از معنویت و افزایش ارتباط با خدا، و یا روابط خارج از چهارچوب خانواده، برقراری ارتباط با همکاران آقا و جنس مخالفی که مشکلات مشابهی دارند را پیش میگیرند.
در واقع تفاوت زنان در به کارگیری استراتژی ها به سن، تجربه، پختگی و تحصیلات، سابقه زندگی مشترک آنها بستگی دارد. زنان جوان تر از راهبردهایی هم چون تلاش برای رشد خود و سرمایه گذاری بر ادامه تحصیل، اشتغال، آموختن مهارت هایی خودکفایی، و در بدترین وضعیت به روابط غیر مجاز میپردازند؛ در حالیکه زنان با سن بالا که ممکن است مدت زمان زیادی را از زندگی مشترک شان سپری کرده و تعداد فرزندان بیشتری داشته باشند، اغلب راهبردهایی چون تمرکز بر فرزندان و موفقیت آنها و ایجاد صمیمیت و فداکاری را پیشه می سازند. در واقع به طورکلی؛ هر یک از این استراتژیها می تواند اثرات مثبت، خنثی و بی تاثیر و حتی منفی بر وضع ازدواج و طلاق عاطفی موجود داشته باشد.
آیا طلاق عاطفی باعث ازدواج مجدد در مردان می شود؟
طلاق عاطفی، یعنی گیر کردن در ازدواج بی فایده و بدون کارایی که در آن هردو فرد نه حاضراند از جون مایه بگذارند و شرایط را تغییر دهند و نه میتوانند به مراحل قانونی کار را بکشاند؛ درواقع ازدواج مجدد دغدغه موجود و اصلی در وضعیت طلاق عاطفی نخواهد بود، بلکه خیانت و برقراری روابط خارج از ازدواج آفت اصلی و مسئله جدی گریبانگیر این نوع خانوادهها میباشد.
غیرقابل پیش بینی بودن اوضاع، عدم اطمینان از درمان، خطرناک بودن و کشنده بودن بیماری و زمان نامعین پایان بیماری، ترس از ابتلای خود و بستگان، مراقبت بیش از اندازه برای آلوده نشدن و آلوده نکردن دیگران، ترس از عواقب اقتصادی و اجتماعی بیماری از جمله استرس های مزمنی بود که بیماری کووید 19 بر بار روانی خانواده ها گذاشته است؛ علاوه براین به دلیل فوت عزیزان و بستگان بحرانهای روحی و عاطفی را در بین زوجین دامن زده است؛ بنابراین ما انتظار نداریم که این استرسها موجب تغییرات خوشایند در زندگی افراد شود، بلکه حتی تغییر در شیفت کاری، دور کاری، درگیر شدن بیش از حد در فضای مجازی به شعله ور شدن آتش اختلافات قبلی بین زن و مرد نیز منجر شده است؛ این درحالیست که اگر بخواهیم دوران قرنطینه کرونا را به عنوان فرصت برای انجام فعالیتهای مشترک و وقتگذرانی با یکدیگر در نظر بگیریم، شاید جهت افزایش صمیمیت بین همسران غنیمتی ارزنده باشد.
تعریف شما از رابطه خوب چیست؟
یک رابطه خوب با شاخصهها و سنجههای اندازگیری شده و یک تعریف عملیاتی، باید از دید یک متخصص داشته باشیم از جمله آنها رضایت زناشویی است، کیفیت رابطه، مرزبندی های بین زن و مرد و فرزندان در سیستم خانواده، نوع حل مسئله و برخورد با تفاوتها و اختلاف های زناشویی است که نمود بیرونی رابطه سالم و شاد نیز با کارایی و ساختار و صحیح ایفا شدن نقش ها در جایگاه خود با تبادل های عاطفی دیده می شود.
به طور کلی طلاق عاطفی یک مشکل اساسی در نظام خانواده است؛ به عبارتی فرزندان بزرگ شده در ازدواج های سرد و خاموش، آن را به زندگی زناشویی خود انتقال خواهند داد و فرزندان امروز ما به همسران بی اعتنا و بی توجه در آینده تبدیل میشوند که با کوهی از مسائل روی هم جمع شده روبرو بوده و هر لحظه منتظر جرقه ای است تا ناانفجاری مهیبی رخ دهد.
آسیب های روحی بلند مدت طلاق عاطفی در مردان و زنان به تفکیک چیست؟
زمانی که ناهمخوانی بین نیازها و انتظارات زن و مرد وجود دارد، ابتدا شکل گیری چرخه تعامل ” گریز- اجتناب” محتمل ترین اتفاق در ازدواج میباشد؛ به عبارتی یکی از زوجین مطالبهای دارد و دیگری نیز از برقرای هر نوع ارتباط جهت رفع نیاز و پاسخگویی به انتظار همسرش شانه خالی می کند که طبق بستر و شرایط و وضعیت و مشکلات موجود هر رابطه تجربه این نوع تعاملات چرخه ای منحصر به فرد آن ازدواج خواهد بود، ولی متاسفانه اغلب مردان، آسیب پذیر سریع دچار نقش اجتناب کننده و فرار کننده از مسائل میشوند؛ تصور کنید، هر چقدر یکی از همسران کناره گیر باشد به تبع طرف مقابل عصبی تر و مطالبه گرتر خواهد بود و بعید است که بتواند از راهکارهای مفیدی برای حل و شکستن این الگوی معیوب کمک بگیرد؛ چراکه نادیده گرفته شده است، بنابراین شروع می کند به انتقاد کردن، سرزنش کردن، ایرادگیری و متلک و تیکه انداختن و استفاده از فرزندان به عنوان میانجی گر دعوایی پدر و مادر که اوضاع را وخیمتر میسازد.
چنانکه نقش فراری، کنارهگیر تر میشود و احساس به بن بست رسیدن تجربه مشترک هر دو طرف خواهد بود. هر چند اگر خوش بینانه بیاندیشیم شاید زوج مربوطه اقدامات موثری جهت حل مسائلشان انجام داده باشند، ولی افسوس که آن نیز جزیره وار و بدون نتیجه بوده است و این چنین یک زوج ناسازگار طی زمان به وضعیت ناشادتر و سپس به سمت آشفتگی و بریدگی و درماندگی علی الخصوص در آن فرد مطالبه گر می انجامد و هر دو کاملا به فردی بی اعتنا نسبت به مسائل و مشکلات تبدیل می شوند.
درکل می توان گفت زن و مرد رفتارهای غلط یکدیگر را در قالب الگوی تعاملی که چرخدنده هایش متصل بهم میچرخد و هر کدام در سهم و اندازه خود می تواند آن را افزایش یا کاهش دهند با تداوم اقدامات و برخوردهای ناصحیح یا بی فایده و بی ثمرماندگارتر میگردد. در این میان برخی از مردان به عنوان شخصیت های اجتناب گر از حل مسائل و حتی انکار کننده آنها در نقش کلیشهای مرد سنتی ظاهر شده و حتی مراجعه به روان درمانگر و دریافت کمک را قبیح می دانند. از طرفی خلا عاطفی و رفع نیازهایشان را در یک سمت و سوی دیگری می جویند و یا اینکه به زندگی بی روح خود با هجمه ای از ناراحتی ها ادامه میدهند.
علل افزایش طلاق عاطفی در سالهای اخیر چیست؟
طلاق عاطفی یک آمار کشف نشده بوده و نماد وجود مشکلات حل نشده و روی هم انباشت شده سالیان طولانی در ازدواج ها وروابط زوجی به حساب میآید؛ هرچند بخشی از عوامل شکل گیری طلاق عاطفی مربوط به بستر نابسامان خانوادهها حتی قبل از ازدواج است که پس از ازدواج نیز عواملی چون ضعف در پایبندی به عهد و میثاق زناشویی و عدم متعهد بودن، عدم مقابله صحیح با مسئله خشونت خانگی و وجود مشکلات فرهنگی، افزون براینکه ضد و نقیض بودن آموزهها و نگرشها در کنار استفاده نامطلوب از رسانه و فضای مجازی از سوی اعضای خانوادهها باعث افزایش شدت و میزان این مسئله شده است. در کل این واقعیت تلخ پذیرفتنی است که بنیان خانواده های ایرانی و اصالت و ارزش های مربوط به آنها در معرض تهدید و آسیب جدی قرار دارد.//ایسنا