پابهپای کمیته در کوچه پسکوچههای ترور
بزرگترین معضل تبریز از سال 60 تا سال 65، بحث ترورها بود. جایجای تبریز ردی از خون ترورها دارد. ترورهای منافقین در خیابانهای ششگلان، حجتی و راستهکوچه را نمیشود فراموش کرد. منافقین در خیابان حافظ و پاستور، خانه تیمی داشتند.
:هفته نیروی انتظامی، فرصت مغتنمی است تا از چهرههای ماندگار پلیس در آذربایجانشرقی یاد کنیم. نیروی انتظامی سال ۱۳۷۰ از ادغام کمیته انقلاب اسلامی، شهربانی و ژاندارمری تشکیل شد.
«کمیته انقلاب اسلامی» در تبریز با چند نام شاخص از جمله با نام «مقصود ماهری» شناخته میشود. کسی که «فرمانده عملیات کمیته مرکزی استان» بوده و بعدها با نام اصلی «سردار مقصود عینیباهر» به عنوان فرمانده انتظامی استان آذربایجانشرقی و رئیس پلیس ۱۱۰ کشور مطرح شد.
عینیباهر، متولد ۱۳۴۰ است، زادگاهش کوی شهید شهری تبریز است. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب اسلامی شد و دیری نپایید که تا ردههای بالای کمیته انقلاب اسلامی استان آذربایجانشرقی پیش رفت. سردار عینی باهر، خاطرات پرشور از دوره فعالیت کمیتهها در تبریز دارد.
اجازه بدهید، همانطور که در حافظه بسیاری از تبریزیها شناخته شدهاید، «سردار» خطابتان کنیم. سردار، برای سوال نخست، بفرمایید جریان کمیتهها در تبریز از کجا شروع شد و چه ساختاری داشت؟
کمیتههای انقلاب اسلامی در کل کشور، درست فردای پیروزی انقلاب اسلامی (۲۳ بهمن ۱۳۵۷ ) تشکیل شد. در تبریز هم با توجه به شرایط ویژهای که حاکم بود، کمیتهها خیلی زود به راه افتادند.
ابتدا تشکیلات کمیتههای انقلاب اسلامی در استان آذربایجانشرقی به مرکزیت تبریز، توسط شهید محراب حضرت آیتالله قاضی طباطبایی و سپس به صورت شورایی با حضور آقایان حضرت حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین موسوی تبریزی، دکتر سبحانالهی، حاجحسن حسیننژاد، مرحوم علی بقایی، مهدی مجیدزاده، مهندس فراهنگپور، مرحوم حاجحیدر دوزدوزانی و الهیپرست ادامه یافت.
از اوایل دهه ۶۰ این شورا در قالب ستاد فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی استان آذربایجانشرقی به فعالیت خود ادامه داد و بنده به عنوان جانشین فرماندهی عملیات کمیته مرکزی استان انجام وظیفه میکردم.
چه تفاوتی در شرح وظایف کمیته، شهربانی و ژاندارمری وجود داشت؟
وظایف کمیتهها بیشتر انتظامی و امنیتی بود، اما وظایف شهربانی و ژاندارمری خدماتی و انتظامی بود. شهربانی در داخل شهرها و ژاندارمری در خارج از شهرها انجام وظیفه میکرد.
سال ۱۳۵۸ / نخستین ماههای تشکیل کمیته در تبریز/ شهید آیتالله قاضی طباطبایی و شیخ غلامرضا حسنی در کنار تنی چند از اعضای کمیته
پس ضوابط و سلسلهمراتب نظامی چطور در کمیتهها حاکم بود؟
«سلسلهمراتب نظامی» به معنای امروزی که کلاه بر سر داشته و احترامات نظامی انجام بدهند، نبود. ولی لباس متحد نظامی با آرم مخصوص کمیته انقلاب اسلامی بود، اگر چه احترام نظامی نبود، ولی احترامات معنوی بود و آن هم به این شکل که اگر فرماندهی از نظر سنی، ۲۳ سال داشت در زیر مجموعهاش پاسدارانی بودند که ۴۰ یا ۴۵ سال داشتند و مطیع اوامر فرمانده مربوطه بودند.
البته نمیگذاشتیم به افراد مسن هم بیاحترامی شود. مثلا بنده که در اوایل جانشین و بعداً فرمانده عملیات استان بودم، در ورود به ستاد ابتدا من بودم که وارد میشدم اما وقتی به صورت جمعی، به مراسم شهیدی در مساجد شهر میرفتیم به خودم اجازه نمیدادم که جلوتر از آن پاسدارانی بروم که از نظر سنی، ۱۰ یا ۲۰ سال از من بزرگتر بودند. این امر موجب وحدت، محبت و اطاعتپذیری هر چه بیشتر میشد.
اوایل دهه۶۰/ بازدید آیتالله مهدوی کنی از کمیته تبریز
چقدر طول کشید تا کمیتههای انقلاب اسلامی استان، انسجام برسد؟
کمیتهها خیلی زود سر و سامان گرفتند. تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب در ساختار کمیتهها، واحدهای اطلاعات، عملیات، پشتیبانی، امور مالی، بازرسی و… به صورت مستقل، تشکیل و فعالیت خودشان را آغاز کردند.
حساب «خلق مسلمان» را در یک فایل ویژه قرار دهید
ستاد مرکزی کمیتههای تبریز از همان اول در محل سابق کنسولگری آمریکا بود؟
نه، ابتدا در محل ادارهکل اطلاعات استان بود. سپس در کنسولگری سابق آمریکا در آخر شریعتی جنوبی (که امروز تالار زمرد فرماندهی انتظامی استان آذربایجانشرقی است) به فعالیت خود ادامه میداد.
اولین نقشآفرینی کمیتههای تبریز به غائله خلق مسلمان بر میگردد. یعنی پیش از اینکه منافقین بخواهند علیه نظام تحرکاتی داشته باشند. مواجهه با این ۲ طیف چه تفاوتهایی داشت؟
اصلاً شما وقتی به تبریز قبل از دهه ۶۰ نگاه میکنید، باید کل احزاب مخالف و گروهکهای ضد انقلاب از جمله، اقلیت، اکثریت، کومله، دموکرات و منافقین را در یک فایل بگذارید و «خلق مسلمان» را در یک فایل ویژه! غائله خلق مسلمان از همه احزاب و گروهکها خطرناکتر بود.
تبریز ۴۳ کمیته داشت که ۳۵ واحد آن مربوط به «خلق مسلمان» و تنها ۵ کمیته متعلق به انقلابیون بود. چون پای یک مرجع تقلید در میان بود و اختلاف در جامعه و بین مردم، مبنای اعتقادی داشت. مثلاً میدیدید در یک خانه، یک برادر پیرو حضرت امام (ره) بوده و برادر دیگر، پیرو آن مرجع. این اختلاف موجب درگیری و نزاع در درون خانوادهها بود و کار پیشگیری، مراقبت و برخورد را سختتر میکرد.
به جز ترور افراد شاخص نظیر شهید آیتالله قاضی چه تصویری از ترورهای تبریز میتوانید ارائه بدهید؟ منظورم ترورهای روزمرهای است که امروز فراموش شده و کسی به یاد ندارد.
ماجرای خلق مسلمان در سال ۶۰ به پایان رسید. از آن تاریخ به بعد تا سال ۶۵، بزرگترین معضل ما بحث ترورها بود. ترورهای منافقین در خیابانهای ششگلان، حجتی، راستهکوچه و … را مگر میشود فراموش کرد؟! اصلاً جایجای شهر تبریز، ردی از خون این ترورها دارد. مثلاً مرحوم آقای انزابی، محافظی داشت که جانباز بود و یک دستش را هم در جبهه از دست داده بود.
این جوان مومن، متدین و انقلابی را ترور کرده و به شهادت رساندند. یا «شهید نادر فرشباف» را در راستهکوچه زدند. «شهید جواد حسینخواه» را یکی از منافقینی که در سیستم حکومتی نفوذ کرده بود با همکاری سایر اعضای تیم نفاق، به شهادت رساندند.
آیا فعالیت منافقین به صورت پراکنده بود، یا سازماندهیشده و در خانههای تیمی مستقر بودند؟ اصلاً «خانه تیمی» در تبریز چقدر مطرح بود؟
منافقین اگرچه عملیاتهای پراکندهای هم در سطح شهرها داشتند، ولی به صورت سازماندهی شده و با برنامهریزی دقیق بودند، در بعضی از خیابانها، مثل خیابان حافظ و پاستور، خانه تیمی داشتند.
منافقین از نظر مالی از خارج پشتیبانی میشدند و در زمان حضور در کشور به ویژه در تجمعات، آرایش خاصی به خود میگرفتند. در خیابان قدس (قرهآغاج) خانه تیمی بود که ۵ نفر بودند. ۴ مرد و یک زن.
پس از چند روز رصد، وارد عملیات شدیم، آنها اقدام به فرار کردند. پس از تعقیب و گریز به «روستای امند» رفتند. داخل یک خانهباغ پنهان شده بودند. قبل از اینکه دستگیر شوند، چهار نفرشان، یکدیگر را با گلوله زدند و یک نفرشان فرار کرد. بچههای «مسجد گازران» او را دیده بودند که با قبضه اسلحه کلاشینکف وارد یکی از خانههای آن منطقه شده است به ما اطلاع دادند. چون حکم قضایی داشتیم و به آنها هم ابلاغ کرده بودیم تا ما برسیم، خودشان وارد عملیات شده و منافق را در حالی که داشت دوش میگرفت، در حمام دستگیر کرده بودند.
اشاره کردید به نقش مساجد، مساجد در ارتباط با کمیته ارتباط ساختاری داشتند، یا مستقل بودند؟
مساجد در قالب «واحدهای احتیاط» فعالیت میکردند و زیر نظر کمیته بودند. در تبریز ۷۴ مسجد فعال بود با نیروهای مومن، مخلص و واقعاً شجاع و نترس که شبانهروزی از محلات محافظت میکردند. مثل مسجد حاجاحمد در خیابان امام، مسجد حاجآقابالا در چهارراه نادر، مسجد حاجشفیع در شهریار، مسجد گازران در قطران، مسجد دره در محله سیلاب، و مسجد حاج احمد در خیابان قدس بسیار فعال بودند.
شما اگر میخواستید از میدان راهآهن به سمت دروازه حرکت کنید، باید از ۹ ایست بازرسی واحدهای احتیاط به غیر از کمیتهها عبور میکردید. یا مسجدی داشتیم بهنام مسجد حاجآخوند در خیابان حجتی که درست در بطن ماجراهای خلق مسلمان بود. این مسجد از طرفی به محله حکمآباد که مهمترین منطقه حزب خلقمسلمان بود نزدیک بوده و از طرف دیگر مسوول واحد احتیاط آن از بستگان نزدیک آقای حکمآبادی، نماینده آن مرجع تقلید در تبریز بوده که حدود ۲۰۰ نیروی مسلح داشت!
«خانه تیمی قرهآغاج» چطور منهدم شد؟
با اوجگیری جنگ، طبیعتاً کار کمیته نیز پیچیدهتر میشد. چه وظیفه خاصی در مورد وضعیت جنگزده شهرها داشتید؟
کمیته انقلاب اسلامی در ابتدای جنگ تحمیلی، دارای تیپ مستقلی بهنام حضرت موسیبنجعفر(ع) بود، سپس از نظر سازمانی به لشگر ۲۸ روحالله ارتقا یافت. در آذربایجانشرقی، مدیریت و رسیدگی به وضعیت پناهگاهها با کمیته بود. در تبریز ۴۹ پناهگاه رسمی فعال بود. بلافاصله پس از آژیر قرمز، هدایت مردم به پناهگاهها توسط کمیته صورت میگرفت.
بعد از بمباران نیز، حفاظت از مناطق بمباران شده بر عهده کمیتهها بود. بنده از استاندار محترم وقت، ابلاغی با عنوان «فرمانده مناطق بمبارانشده و مسوولیت پناهگاههای سطح شهر تبریز را داشتم که بر اساس آن، ۸۲ تیم ویژه در اختیارم بود.
ارتش ۵۰۰ نیرو برای حفاظت از نقاط بمباران شده اختصاص داده بود و شهربانی هم کاملاً هماهنگ عمل میکرد. مثلاً پیش میآمد که طلا و جواهر خانومی که در بمباران شهید یا مجروح شده به سرقت میرفت. کمیته برای پیشگیری از چنین معضلاتی، پس از هر بمباران سریع وارد عمل میشد. از طرفی برای تسهیل کمکهای امدادی و از طرف دیگر برای حفاظت از اشیای باقیمانده مردم.
گفته میشود موضوعی که مقابله با منافقین را دشوار میکرد، قدرت نفوذ بالای آنها بود. این موضوع چقدر در تبریز بروز داشت؟
در محل سکونت ما جوانی بود که قاری قرآن بود. اما بعدها مشخص شد از فعالان و مسوولان ردهبالای سازمان منافقین بوده و در شاخه نظامی هم فعال است که پس از مدتی دستگیر شد. در زندان به او گفتم، انشاءالله که توبه کردهای. با پرخاش جوابم را داد. یعنی معلوم بود چنان او را شستوشوی مغزی دادهاند که حتی حاضر نبود در آن موقعیت هم توبه کند.
یا یکی بود که به قدری متوهم شده بود که میگفت، بهزودی گلولههای سرخ «میلیشیای قهرمان» ( اصطلاحی است در مورد نیروهای شبهنظامی که از شهروندان عادی تشکیل میشود) قلب شما را سوراخسوراخ خواهد کرد! یا شخصی که «شهید جواد حسینخواه» را به شهادت رساند، نفوذی بود.
حقوق یک نیروی کمیتهای در آن دوران چقدر بود؟
در اوایل انقلاب حقوقی در کار نبود، بعدها که موضوع حقوق برای متاهلین مطرح شد، یک پاسدار کمیته ابتدا حدود 500 تومان میگرفت. آن موقع حقوق یک کارمند حدود ۲ هزار تومان بود. اما اصلاً بحث حقوق، موضوعیت نداشت چون انگیزه اعتقادی بچهها بسیار قوی بود.
بارها شده بود که بچههای کمیته، تسهیلاتی مثل خودرو و زمین را پس زده بودند. شاید باور نکنید که بنده به اتفاق اکثر پاسدارانی که مجرد بودند، از سال ۵۷ تا ۶۷ تقریباً تمام شبها را در کمیته خوابیدهایم. از جمله آقایان علی روستایی، شهید نادر فرشباف، جعفر صادقی و سایر معاونان و جانشینان اکثر شبها تا ۲ نصف شب در ماموریتهای پرخطر شهری بوده و بعد هم میآمدیم کمیته، یک پتو رویمان میانداختیم و میخوابیدیم.
دشمن در مورد کمیته، سیاهنمایی میکند
اینکه یک نهاد تازه تاسیس اوضاع را به دست بگیرد، چقدر از سوی ارتش، شهربانی و ژاندارمری پذیرفته میشد؟
اصلاً مشکلی در میان نبود. ستاد ارتش در تبریز به عنوان پشتیبانی ارتش در تبریز فعالیت میکرد و پشتیبان صددرصدی ما هم بود. علیرغم کارشکنیهای بنیصدر، مودت خاصی بینمان حاکم بود. تعمیر سلاح و مهمات کمیته با ارتش بود. مثلاً ما در هر مسجد ۴۰، ۳۰ قبضه اسلحه داشتیم. برای اینکه ضدانقلاب از آمار سلاحهای ما خبردار نباشد در موقع رژه نیروهای مسلح، تا ۵۰۰ قبضه اسلحه از ارتش میگرفتم و بین مساجد توزیع میکردیم تا حضور کمیتهها در رژه، جلوه باشکوهی داشته باشد و کسی متوجه آمار اسلحه ما نشود.
مشخصاً در مورد موسیقی، بفرمایید چه رویّهای داشتید؟
از قدیمالایام در تبریز، نوازندگان سنتی در شهر رفتوآمد میکردند، بپرسید ببینید، کمیته با کدام یک از آن ها بدرفتاری کردهاست؟! با کسی که موسیقی دلخواه خود را با صدای طبیعی در داخل ماشین گوش میکرد، طبیعتاً کاری نداشتیم. اما وقتی، موسیقی نامتعارف با صدای بلند و آزاردهنده پخش میشد، طبیعتاً فرد خاطی بازخواست میشد.
همیشه یک سری عوامل خودسر هستند که کار اشتباهشان میتوانست به حساب کمیته تمام شود این طور نیست؟
ممکن بود. مثلاً ما مخالف بازی بیلیارد بودیم اما زمانی که مجوز قانونی این بازی فراهم شد، شرعاً و قانوناً مسوولیت حفاظت از اماکن مذکور را عهدهدار شدیم. یک بار گزارش دادند که یک باشگاه بیلیارد را آتش زدهاند. تعقیب گذاشتیم و فرد خاطی را دستگیر کردیم. مشخص شد که هیچ ارتباطی با بچههای مسجدی یا سایر واحدها نداشته و «کاسه داغتر از آش» بوده است، از اینرو به مرجع قضایی معرفیاش کردیم و برخورد شد.
ممنونم سردار. این روزها بیشتر به چه کاری مشغول هستید؟
قبل از بازنشستگی در دانشگاه علوم انتظامی ناجا و سپس در دانشگاه دولتی تبریز تدریس میکردم. پس از بازنشستگی، به تحصیلاتم تا سطح دکترای در دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم سابق تهران) ادامه دادم. فعالیت تدریسم همچنان ادامه دارد و در کنار تدریس به عنوان کارشناس رسمی دادگستری و امنیت عمومی مشغول هستم.
//فارس