نیکبخت؛ فرزند بلند همت ایران و آذربایجان
رحیم در مسیر روشنگری و پرتوافکنی بر زوایای تاریک تاریخ معاصر آذربایجان و تکریم مفاخر شعر رثایی تبریز، آرام و استوار گام برمیداشت و زحمتِ خنّاسان و آزارِ کارافزایان و نیشِ کوتهنظران، عزم و اراده خستگیناپذیرش را در راه بیان حقیقت نمیفرسود. صفا و صمیمت و مهربانی عناصر ذاتی وجودش بود. حتی مخالفان راه و مرامش نیز بر این جنبه وجودی او اعتراف میکردند.: با رفتن رحیم نیکبخت؛ ایران یکی از فرزندان بلند همت و آذربایجان عزیز یکی از پژوهشگران سختکوش و با فضیلت خود را از دست داد.
او همه عمر پر برکت خود را در تلاش و تکاپوی علمی و فرهنگی گذراند. از همان اوان جوانی و بدو ورود به ساحت فرهنگ و اندیشه با هوشمندی و بردباری، آموختن و اندوختههای علمی خود را برای روشنگری در خصوص تاریخ معاصر آذربایجان و حوزه مطالعات عاشورایی و شعر رثایی به کار بست.
تا یک هفته پیش از آنکه جانِ زلالش میزبان یک مهمان ناخوانده شود؛ با شوری وصفناپذیر و آرامشی که خاص او بود؛ پیوسته در تکاپو بود. میخواند و مینوشت؛ تو گویی میدانست که فرصتش اندک و زمانش محدود است.
رحیم در مسیر روشنگری و پرتو افکنی بر زوایای تاریک تاریخ معاصر آذربایجان و تکریم مفاخر شعر رثایی تبریز، آرام و استوار گام برمیداشت و زحمتِ خنّاسان و آزارِ کارافزایان و نیشِ کوتهنظران، عزم و اراده خستگیناپذیرش را در راه بیان حقیقت نمیفرسود.
صفا، صمیمت و مهربانی عناصر ذاتی وجودش بود. حتی مخالفان راه و مرامش نیز بر این جنبه وجودی او اعتراف میکردند. با همه دوستان و مخاطبان از سر لطف و صفا سخن میگفت و از بدگویی و لجاجت و کینهتوزی به شدت پرهیز داشت. من در 23 سال دوستی، یک بار ندیدم در پوستین کسی افتد و از کسی بدگویی کند.
عاشق و شیفته حضرت اباعبدالله الحسین علیه آلاف التحیه والثنا بود و فارغ از هرگونه عنوان علمی و دانشگاهی، خود را خادمالحسین مینامید. در سالهای اخیر عمده فعالیتهای پژوهشیاش بر محور مطالعات عاشورا پژوهی به ویژه احیای میراث مکتوب مرثیه آذربایجان متمرکز شده بود.
چندین اثر ارزشمند از سوی انتشارات سفیر اردهال و موسسه دیار کهن در این موضوع منتشر نمود. یک بار سخنی قریب به این مضمون برایم گفت که؛ هرگاه از موشکافیهای ملالآور تاریخ و سندپژوهی خسته میشوم، دمی در سایهسار شعر رثایی آذربایجان و یاد آرامش بخش حضرت اباعبدلله الحسین علیه السلام میآسایم.
نگارنده در این لحظه که در سایه امن جوار بارگاه حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام و همزمان با لیلهالدفن و شب اول قبر آن دوست نازنین از دست رفته است، مجال سخن گفتن از دقایق احوال و بررسی آثار و کارنامه پربرگ و بار و ترسیم وجوه و جوانب شخصیت گرانقدرش را ندارد، بنابراین در این مجال اندک برآنم که لختی قلم را در سوگش بگریانم و به اشاراتی کوتاه در باب فضائل اخلاقی و مراتب علمی اش بسنده کنم با ذکر این سخن که:
همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی
مهمترین جنبه کارهای پژوهشی زندهیاد رحیم نیکبخت حوزههای متنوعی است که در طول سالیان گذشته به پژوهش گرفت. تنوع علائق و گستره ابعاد شخصیت او حقیقتأ مایه شگفتی است.
طرفه آنکه تقریبأ در همه این زمینههای متنوع، مهارت داشت و زبردست بود. تاریخ معاصر آذربایجان، ادبیات مرثیه، تاریخ انقلاب اسلامی، تحولات سیاسی تبریز معاصر و سندپژوهی، بخشی از جنبههای متنوع کارهای پژوهشی اوست. آنچه این تنوع و ذوفنونی را به یکدیگر پیوند میداد، تعهد نیکبخت به تاریخ آذربایجان و روایت صحیح از اسناد تاریخی بود.
نیکبخت، نازپرورده تنعم نبود. از همان آغاز کارهای پژوهشی با کوشش و تلاشی طاقتسوز مراتب علمی را تا درجه دکترای تاریخ طی کرد و عائله پدر و مادر و خانواده خود را به سامان رسانید.
من و نیکبخت، در طول 23 سال رفاقتی که آغاز آن، بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی بود، با یکدیگر رابطه خانوادگی داشتیم. بارها دیدم که حتی در ایام عسرت نیز دست از مطالعه و تحقیق نمیکشید. هرگاه با خانواده به تبریز میآمد، از پرتو دوستنوازی و مهرگستری معمولا و اگر فرصت داشت، ابتدا به دیدار مادرم میرفت و سپس قدم به کلبه طوفانزده ما مینهاد و حق نان و نمک را استحکام میبخشید. چنان سرگرم کار کتاب و سند و مجله بود که حتی بر سر سفره نیز در حال تورق کتابی تازه و مجلهای جدید بود.
جریانسازی و پرکاری ۲ شاخصه بارز فعالیتهای فرهنگی رحیم نیکبخت بود. رحیم، حلقه وصل جمعی از پژوهشگران خطه آذربایجان بود و هرگاه به تبریز میرسید، دوستان را در جایی که بود گرد خویش میآورد و با برگزاری این جلسات صمیمی و دوستانه، زمینه شکلگیری یک همایش جدید و نشستی فرهنگی را فراهم میآورد.
بسیاری از اهل قلم جوان آذربایجان که اینک در حوزههای فرهنگی و تاریخی قلم میزنند، از جمله تربیتشدگان او هستند که با تشویقهای پی در پی رحیم و زمینهسازی او برای سخنرانی جوانان در همایشها، شور و شوقی جدید را تجربه میکردند.
در عین جریانسازی، پر انرژی هم بود. دمی آرام و قرار نداشت. در دیدارهای تقریبا ۲ ماهانهای که داشتیم، بلافاصله بعد از سلام و احوالپرسی بیمقدمه سراغ کار جدید میرفت و مباحث جدی آغاز میشد.
لحظاتی پس از خاموشی ابدیاش، یگانه دختر مهربانش که از فرط بیتابی و دریغاگویی، تلفن خانه ما را گرفت و عقدهدل گشود، میگفت: نمیدانیم با این همه کارهای ناقص و نیمهتمام که بر روی میز کارش در خانه تلنبار شده است چه کنیم. در همین ۲ روزی که خبر رفتنش منتشر شده است، یک ناشر و یک حروفچین محترم با من تماس گرفتهاند و پیگیر یکی ۲کاری هستند که نیکبخت، چند روز پیش از رحلتش به دست تایپ وچاپ و نشر سپرده بود.
نیکبخت به معنای واقعی کلمه عاشق ایران و آذربایجان بود. تقریبا در همه آثاری که به خامه توانای او منتشر شده است، رنگی از پیوند ایران و آذربایجان مشاهده میشود.
نگارنده در سالهای دوستی و همنشینی با او، هیچگاه تندی و عصبانیتش را ندید اما آنچه موجبات خشم او را فراهم میکرد، جعل تاریخ آذربایجان از سوی خناسان و تحریفگران بود. همین روحیه سازشناپذیری با تحریفگران بود که هر از گاه نادانی را بر آن میداشت که با کینهتوزی در گوشه و کنار از او بد گویی و سخن پراکنی کند.
ذکر عظمت دیرین تاریخ ایران و آذربایجان و روایت درست از تاریخ این دیار غیرت سرشت، وجه همت او بود و در این میان عنصر وحدت ملّی و شکوه ایران، بارزترین نقطه مطالعات تاریخی و فعالیتهای فرهنگیاش بود.
ناگفته پیداست که کارهای پژوهشی زندهیاد رحیم نیکبخت، همانند بسیاری از آثار صاحبان تألیف و محققان و پژوهشگران، دارای فراز و نشیب و غثّ و سمین است. منتها این یادداشت که به مثابه اخوانیهای و همزمان با شب شام غریبان او نوشته شده است، مجال بررسی احوال و دقایق آثار او را ندارد. در آینده بیشتر میتوان در باره کارنامه نیکبخت نوشت و به ترسیم زوایای علمی و پژوهشی او پرداخت که امری واجب است.
دردا و دریغا که دست اجل به ناگاه و بیخبر بهار دوستی ما را به خزان تبدیل کرد و روزگار میان دوستان جان جدایی انداخت.//فارس