آخرین زحمت ما در این دنیا بر گردن غسال و غسالههایی است که بی هیچ چشمداشتی در گوشهای از شهر آخرین تطهیرهای جسم مادی را انجام میدهند.
: “نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ؛ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ؛ ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمیگیرد، تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی که نمیدانید آفرینش تازهای بخشیم.” این کلام صریح خداوند متعال در قرآن کریم است که مرگ را نابودی یا پایان زندگی برنمیشمارد و بالعکس مرگ حیاتی جدید برای انسانهاست. با وجود آیات متعدد درباره مرگ و حقیقت آن هنوز بسیاری از ما با ترس از مرگ دست به گریبانیم و نمیتوانیم آن را باور کنیم اما کسانی هستند که هر روز مرگ را با عمق وجود حس میکنند و سالهاست با آن زندگی میکنند.
اوایل صبح در وادی رحمت تبریز کسی حضور ندارد؛ کارمندان دفاتر اداری در ساختمانها هستند و گلفروش کنار ورودی هم به آرامیدر حال چیدن زنبق سفید روی پیادهروهای ورودی وادی رحمت است. غسالخانه بانوانِ وادی رحمت کم کم آماده کار میشود تا آخرین میزبان پیکرها در دنیای مادی شود، وارد غسالخانه بانوان که میشویم صدای نزدیک به هشت یا ۹ نفر را میشنویم که با ذکر صلوات و دعا مشغول غسل و کفن میت هستند؛ از همان پشت پرده میخواهند که وارد نشویم تا غسل و کفن یکی از فوتیها تمام شود. برای آنها پیکر متوفی بیش از هرچیزی حرمت دارد و جایز نمیدانند که قبل از کفن کردن فوتیها وارد شویم.
کفن کردن میت که تمام میشود وارد فضای اصلی غسالخانه میشویم نه خوفناک است و نه ناراحت کننده؛ دو پیکر غسل شده و کفن شده به ترتیب تحویل خانوادههایشان میشوند و تمام غسالهها برای کسی که به تازگی دنیایش را عوض کرده طلب آمرزش میکنند و حالا در چند دقیقه استراحت به گفتوگو مینشینیم.
اینجا کسی از مرگ نمیترسد
فاطمه اسدالهی یکی از غسالههای قدیمیوادی رحمت است که اولین میزبان من میشود؛ مرگ را تولدی دوباره میداند و میگوید: “هیچوقت از مرگ نترسیدم چون میدانم قرار است بعد از مرگ ازاین دنیا به دنیای دیگر بروم.هیچکدام از کسانی که اینجا کار میکنند هم از مرگ نمیترسند چون با واقعیت مرگ کنار آمدهاند.”
مریم بهرامخانی یکی از غسالههای وادی رحمت است که ۱۵ سال است مشغول به این کار است، گویا این کار را از مادر به ارث برده و از صورت خندانش میتوان فهمید که مسئول روحیه دهی به دیگر غسالهها مریم خانم است. او هم از مرگ نمیترسد اما عنوان میکند:” وقتی هر روز با مرگ روبرو باشی و انواع مختلف مرگ به خاطر تصادف و حوادث را ببینی مدام نگرانی که همین اتفاق برای فرزندت رخ ندهد.”
داغِ سنگینِ حادثه قطار تبریز_مشهد
وقتی از بدترین خاطره غسالخانه سوال میکنم همگی به یک روز اشاره میکنند؛ روزِ حادثه قطار تبریز_مشهد. حمیده بدیعی یکی از غسالههای وادی رحمت با اشاره به آن روز میگوید:” ساعت ۱۲ شب بود که به ما خبر دادند که به غسالخانه بیاییم؛ واقعا وضعیت خیلی بدی بود و برخی از اجساد به قدری سوخته بودند که هیچ عضوی قابل تشخیص نبود؛ واقعا روز بدی
برای ما بود و حتی نمیتوانستیم با همدیگر حرفی بزنیم، گریه میکردیم و اجساد را تیمم میدادیم.”
هر مرگی سخت است اما وقتی از سختترین غسل میتها میپرسم خانم بهرامخانی عنوان میکند:” یک ماه قبل یکی از همکارانمان را همینجا غسل کردیم و برایمان خیلی سخت بود. وقتی فوتی جوان هم داریم برایمان سخت است؛ مدام کاور را باز میکنیم و گریه میکنیم و میگوییم حیف و یا از خانوادههایشان سوال میکنیم ازدواج کرده است؟ بچه دارد؟ هیچ چیزی به اندازه مرگ جوان مارا ناراحت نمیکند.”
غسل فوتیهای کرونایی
در میانه حرفهایمان میرمقصود سیداحمدی مسئول غسالخانههای وادی رحمت هم به ما میپیوند. او درباره غسل فوتیهای کرونایی میگوید:” غسل اجساد کرونایی بعد از ظهر انجام میشود و هر روز به نوبت سه تا چهار نفر از خانمها برای غسل کروناییها تاشب کار میکنند و محل غسل فوتیها هم جدا از فوتیها معمول است، کارشان سخت است اما گلایه نمیکنند تا پیکر عزیزِ کسی روی زمین بماند.”
خانم بهرامخانی هم در همین حین میگوید:” در روزهایی که خانواده مبتلایان به کرونا از دور آنها را میدیدند ما اینجا فوتیهای کرونا را طبق دستور حاج آقا فرخ جلالی مانند باقی متوفیها غسل میدادیم تا خانوادههای متوفی از این موضوع خیالشان راحت باشد.”
توهین میشنویم اما خانوادههای داغدار را درک میکنیم
از کسی گلایه ندارند اما دلشکستگیشان از بعضی خانوادههای متوفی از صحبتهایشان معلوم است، از برخورد خانواده متوفیان که میپرسم خانم بهرامخانی میگوید:” همین دو روز قبل خانواده یکی از متوفیان هر توهینی که فکر میکنید به ما کرد که چرا حوله مادرم را دو نیم کردید در حالیکه ما نمیتوانستیم بگوییم پیکر مادرش در چه وضعیتی بوده است؛ توهین و بدرفتاری زیاد است اما سعی میکنیم خانوادههای داغدار را درک کنیم و چیزی به دل نگیریم.”
رقیه خانپور از دیگر غسالههای وادی رحمت است که معنای مرگ را به خوبی توصیف میکند:” کسی که میمیرد نه ناراحتی و نه غصهای دارد، این ما هستیم که ناراحتیم چون دیگر عزیزمان را نمیبینیم در حالیکه او ما را تماشا میکند.”
از برخورد و مواجهه مردم که میپرسم خانم بهرامخانی باخنده میگوید:” بیشتر مردم وقتی از کارمان باخبر میشوند، میترسند البته حق دارند چون هیچ مواجههای با متوفی ندارند شاید برایشان سخت و عجیب باشد اما خیلیها هم رفتار عادی دارند و اتفاقا برای خودمان و شغلمان احترام قائلند.”
با خنده میپرسم که آیا شاهد زنده شدن کسی هم در این غسالخانه بودهاند که خانم بدیعی عنوان میکند:” در این سالهایی که ما اینجا کار کردهایم این اتفاق رخ نداده است، شاید صدایی از نای میت به نظر برسد که ما آن را بررسی میکنیم اما شاهد زنده شدن کسی نبودهایم.”
با آمدن یک متوفی دیگر مجبوریم به گفتوگوی کوتاهمان پایان بدهیم؛ تمام غسالهها با لبی خنده به سراغ کارشان میروند و من هم در همان اتاقِ کوچک که با یک پتو و چند پشتی به اتاق استراحت تبدیل شده صبر میکنم تا غسل متوفی که آغاز شده پایان یابد. نزدیک اذان ظهر است و بیرون از غسالخانه تا چشم کار میکند پر از خانوادههایی است که برای تشییع عزیزشان آمدهاند. صدای گریه به گوش نمیرسد اما صدای آرامبخش اذان از بلندگوهای وادی رحمت بلند میشود.//اناج