اخبار
نسخهپیچی «غیرحضوری»ها برای «حضوری»ها

گروه سیاسی: علیرضا صدقی در سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان نسخهپیچی «غیرحضوری»ها برای «حضوری»ها نوشت: برخی روندهای حکمرانی و تصمیمگیری در ایرانِ امروز به اندازه همین عنوان نخست، پارادوکسیکال، مضحک و البته تلخ هستند. روز گذشته سال تحصیلی ۱۳۹۹ ـ ۱۴۰۰ آغاز شد؛ سالی که والدین و دانشآموزان علاوه بر دغدغهها و دلمشغولیهای همیشگی و معمول، با یک بحران دیگر نیز روبهرو بودند.
چگونگی حضور در کلاسهای درس حضوری در مدارس ایران با وجود فراگیری بیماری کوویدـ۱۹ و شیوع کروناویروس، مسئلهای است که این روزها ذهن بخش قابل توجهی از جامعه را به خود معطوف کرده است. با این وصف، ماجرای آغاز سال تحصیلی و بگومگوهای پیرامون آن به یک روند بحرانزای دیگر در ساختار تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور تبدیل شد.
والدین و آموزگاران نگران از شیوع ویروس، تردیدهایی جدی و اساسی نسبت به حضور کودکان و نوجوانان در کلاسهای درس داشتند. از سوی دیگر، طی روزهای اخیر صداها و اخبار ضد و نقیض فراوانی از وزارت آموزش و پرورش و ستاد ملی کرونا به گوش میرسید. این سردرگمی نیاز به اثبات نداشت؛ مشاهده برخی مدیران و معاونان عالیرتبه آیندهسازترین وزارتخانه کشور در صدا و سیما و اعواج موجود در سخنانشان، همچنین ارجاع مسئله به تماس تلفنی با معلم یا مدیر مدارس، به خوبی نشان میداد که یا روند اطلاعرسانی در بدنه ستاد ملی کرونا و وزارت آموزش و پرورش مشکل دارد و یا هنوز تصمیمی قاطع برای چگونگی مواجهه با این مسئله اتخاذ نشده است.
به هر روی، حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران روز گذشته به طور رسمی سال تحصیلی جدید را آغاز کرده و در «حضوری غیرحضوری» دانشآموزان، کادر آموزشی و والدین را مخاطب حرفهایی تکراری و حتی کسالتبار قرار داد. این رفتار که طنزی تلخ و نفسگیر را به همراه داشت، دستِکم برای بخش قابل توجهی از آحاد جامعه گران آمد، چرا که اگر ستاد ملی کرونا و به تبع آن وزارت آموزش و پرورش مدعیاند امکانات را برای رعایت دستورالعملهای بهداشتی در مدارس مهیا کردهاند، پس جناب آقای رئیسجمهوری نباید از حضور در یک مدرسه با حضور حداقلی دانشآموزان و رعایت پروتکلهای بهداشتی نگران باشند؛ و اگر اینطور نیست و برگزارکنندگان این آیین چنان نگران جان رئیس جمهوری هستند که او را حضور در این آیین نمادین برحذر میدارند، پس چه توقعی از مردم دارند که جگرگوشههایشان را راهی چنین مکانهایی کنند؟ و چرا باید کادر آموزشی به عنوان یکی از اصلیترین گروههای مرجع و زحمتکش در جامعه متحمل چنین خطری شوند؟
اگر عدم حضور رئیس جمهوری دلایل دیگری دارد، چرا این دلایل برای مردم شرح داده نشده است؟ مگر این مردم، ولی نعمتان کارگزارانشان در نهاد حاکمیت نبوده و نیستند؟ مگر قرار نبود آنها محرم هر تصمیمی باشند؟ و بیشمار پرسش دیگر که هرکدام چون خوره جان آدمی را میخورد.
به نظر میرسد حسن روحانی دولت دوازدهم، به دلایلی پیدا و پنهان تا توانسته از جامعه و مردم فاصله گرفته است. اما نه او و نه احیانا مشاورانش توجه نمیکنند که این رفتار میخ بر تابوت اعتماد عمومی کوفتن است. آنها یا متوجه نیستند و یا تجاهل میکنند که این رفتارها چه پیامدهای نگونباری در پی خواهد داشت. بد نیست اطرافیان سراسر امنیتی رئیس جمهور یکبار مرور کنند که از آبان ماه ۱۳۹۸ تا همین دیروز، چه اتفاقات غریبی بر سر جامعه بار شده است.
از اعلام ناگهانی افزایش نرخ بنزین و اظهار بیاطلاعی رئیس جمهوری از آن تا سقوط هواپیمای اوکراینی و باز هم اظهار بیاطلاعی از آن و از قرنطینه نکردن شهر قم در آغاز شیوع ویروس کرونا تا بازگشایی زودهنگام کسب و کارها و اصرار روحانی بر کنترل این بیماری؛ علاوه بر مردم، یک قربانی اصلی دارد. آن هم «اعتماد عمومی» است. حالا با این همه رویدادی که هر یک میتواند دلیلی بر عدم اطمینان به نهاد حاکمیت باشد، چطور توقع میرود تا جامعه پیامهای مخابره شده از سوی حکمرانان را بپذیرد؟
به نظر میرسد این روند میرود تا مختصات کنش اجتماعی در ایران را به کلی جابجا کند. به طور طبیعی این وضعیت را نمیتوان موقعیت پایدار و مانا دانست و بدیهی مینماید که این شرایط در آیندهای نه چندان دور دستخوش تغییراتی سترگ خواهد شد. اما نگرانی از «مرگ حیات اجتماعی» با چنین وضعیتی نگرانی جدی و حیاتی است. البته که گویا مسئولان امر به هیچ عنوان نگران این موضوع نیستند.
چگونگی حضور در کلاسهای درس حضوری در مدارس ایران با وجود فراگیری بیماری کوویدـ۱۹ و شیوع کروناویروس، مسئلهای است که این روزها ذهن بخش قابل توجهی از جامعه را به خود معطوف کرده است. با این وصف، ماجرای آغاز سال تحصیلی و بگومگوهای پیرامون آن به یک روند بحرانزای دیگر در ساختار تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور تبدیل شد.
والدین و آموزگاران نگران از شیوع ویروس، تردیدهایی جدی و اساسی نسبت به حضور کودکان و نوجوانان در کلاسهای درس داشتند. از سوی دیگر، طی روزهای اخیر صداها و اخبار ضد و نقیض فراوانی از وزارت آموزش و پرورش و ستاد ملی کرونا به گوش میرسید. این سردرگمی نیاز به اثبات نداشت؛ مشاهده برخی مدیران و معاونان عالیرتبه آیندهسازترین وزارتخانه کشور در صدا و سیما و اعواج موجود در سخنانشان، همچنین ارجاع مسئله به تماس تلفنی با معلم یا مدیر مدارس، به خوبی نشان میداد که یا روند اطلاعرسانی در بدنه ستاد ملی کرونا و وزارت آموزش و پرورش مشکل دارد و یا هنوز تصمیمی قاطع برای چگونگی مواجهه با این مسئله اتخاذ نشده است.
به هر روی، حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران روز گذشته به طور رسمی سال تحصیلی جدید را آغاز کرده و در «حضوری غیرحضوری» دانشآموزان، کادر آموزشی و والدین را مخاطب حرفهایی تکراری و حتی کسالتبار قرار داد. این رفتار که طنزی تلخ و نفسگیر را به همراه داشت، دستِکم برای بخش قابل توجهی از آحاد جامعه گران آمد، چرا که اگر ستاد ملی کرونا و به تبع آن وزارت آموزش و پرورش مدعیاند امکانات را برای رعایت دستورالعملهای بهداشتی در مدارس مهیا کردهاند، پس جناب آقای رئیسجمهوری نباید از حضور در یک مدرسه با حضور حداقلی دانشآموزان و رعایت پروتکلهای بهداشتی نگران باشند؛ و اگر اینطور نیست و برگزارکنندگان این آیین چنان نگران جان رئیس جمهوری هستند که او را حضور در این آیین نمادین برحذر میدارند، پس چه توقعی از مردم دارند که جگرگوشههایشان را راهی چنین مکانهایی کنند؟ و چرا باید کادر آموزشی به عنوان یکی از اصلیترین گروههای مرجع و زحمتکش در جامعه متحمل چنین خطری شوند؟
اگر عدم حضور رئیس جمهوری دلایل دیگری دارد، چرا این دلایل برای مردم شرح داده نشده است؟ مگر این مردم، ولی نعمتان کارگزارانشان در نهاد حاکمیت نبوده و نیستند؟ مگر قرار نبود آنها محرم هر تصمیمی باشند؟ و بیشمار پرسش دیگر که هرکدام چون خوره جان آدمی را میخورد.
به نظر میرسد حسن روحانی دولت دوازدهم، به دلایلی پیدا و پنهان تا توانسته از جامعه و مردم فاصله گرفته است. اما نه او و نه احیانا مشاورانش توجه نمیکنند که این رفتار میخ بر تابوت اعتماد عمومی کوفتن است. آنها یا متوجه نیستند و یا تجاهل میکنند که این رفتارها چه پیامدهای نگونباری در پی خواهد داشت. بد نیست اطرافیان سراسر امنیتی رئیس جمهور یکبار مرور کنند که از آبان ماه ۱۳۹۸ تا همین دیروز، چه اتفاقات غریبی بر سر جامعه بار شده است.
از اعلام ناگهانی افزایش نرخ بنزین و اظهار بیاطلاعی رئیس جمهوری از آن تا سقوط هواپیمای اوکراینی و باز هم اظهار بیاطلاعی از آن و از قرنطینه نکردن شهر قم در آغاز شیوع ویروس کرونا تا بازگشایی زودهنگام کسب و کارها و اصرار روحانی بر کنترل این بیماری؛ علاوه بر مردم، یک قربانی اصلی دارد. آن هم «اعتماد عمومی» است. حالا با این همه رویدادی که هر یک میتواند دلیلی بر عدم اطمینان به نهاد حاکمیت باشد، چطور توقع میرود تا جامعه پیامهای مخابره شده از سوی حکمرانان را بپذیرد؟
به نظر میرسد این روند میرود تا مختصات کنش اجتماعی در ایران را به کلی جابجا کند. به طور طبیعی این وضعیت را نمیتوان موقعیت پایدار و مانا دانست و بدیهی مینماید که این شرایط در آیندهای نه چندان دور دستخوش تغییراتی سترگ خواهد شد. اما نگرانی از «مرگ حیات اجتماعی» با چنین وضعیتی نگرانی جدی و حیاتی است. البته که گویا مسئولان امر به هیچ عنوان نگران این موضوع نیستند.
/ بهارنیوز