فارغ التحصیلی نخستین دانشجوی دکترای رشته فلسفه معاصر در دانشگاه تبریز
نخستین دانشجوی دکترای رشته فلسفه معاصر در دانشگاه تبریز فارغ التحصیل شد.
ندا محجل درباره موضوع رساله دکترای خود، اظهار کرد: از ابتدای تحصیل در این رشته همواره به پدیدارشناسی و مساله بدن و نیز فلسفه هنر علاقه زیادی داشتم و احساس میکردم که مساله بدن و هنر در تحلیلهای فلسفی مغفول مانده است لذا تصمیم گرفتم که سراغ فیلسوفی بروم که این مساله را طرح کرده است. بنابراین به سراغ فیلسوف و پدیدارشناس معروف فرانسوی قرن بیستم موریس مرلوپونتی رفتم که به «فیلسوف بدن» مشهور است.
وی افزود: مساله بدن در فلسفه تقریبا از چشم اکثر فیلسوفان عالم غرب و شرق دور مانده است و علت آن را میتوان در سه جهت بررسی کرد، یکی اینکه از لحاظ هستی شناختی همواره روح مقدم بر بدن دانسته شده و در فلسفههای غربی و حتی اسلامی امری مسلم گرفته شده است و فلسفه افلاطون در غرب نیز نقطه آغاز این امر است. دوم اینکه از لحاظ معرفت شناختی نیز بدن و ادراک بدنی منشا خطای معرفتی بوده و نمیتوان در ادراک حسی به یقین و قطعیت رسید و این نیز در فلسفههای مدرن از دکارت تا نیچه کاملا مشهود است و سوم اینکه بدن به لحاظ دینی و اخلاقی منشا گناه تلقی شده چون بدن محل تمایلات شهوانی و جنسی است.
وی ادامه داد: در فلسفههای غربی، مرلوپونتی به فیلسوف بدن مشهور شده و کتاب اصلی او یعنی “پدیدارشناسی ادراک” نوعی پدیدارشناسی سوژه تنانه بوده و از دید این متفکر، ما سوژههای بدنمند هستیم و از نظرگاه بدنیمان به جهان نگاه میکنیم و لذا هر نوع آگاهی ریشه در ادراک حسی (perception) تنانه ما دارد. میتوان گفت که جمله مشهور مرلوپونتی که «من بدنم هستم تا جایی که صاحب تجربه ادراکیام» گواهی بر این ادعا است که تمامی معرفت بشر حتی مفاهیم هندسی و ریاضی ریشه تنانه دارند.
محجل درباره رابطه بدن با جهان، گفت: مرلوپونتی با رویکرد پدیدارشناختی هوسرلی و اگزیستانسیالیستی هایدگری قائل به این است که «بودن در جهانِ» ما همواره بدنمند یا تنانه است. برای در جهان بودن باید از جنس جهان بود و ما و جهان پیشاپیش به نحو پیشاتاملی همچون تار و پود یک پارچه به هم بافته شده هستیم. اما بدن ما همواره در هر نوع تحلیل و شناختی از جهان برای ما غایب است؛ مثل چشمان ما است که با آن همه چیز را میبینیم ولی خود چشم خودش را نمیبیند. شرط تحقق ادراک ما از جهان این است که بدن دیده نشود و اگر دیده هم شود دیگر بدن زیسته (lived body) نیست بلکه عینی یا بازنمودی است.
این فارغ التحصیل رشته فلسفه معاصر افزود: با توجه به پدیدارشناسی بدن مرلوپونتی سعی کردهام بین بدن و هنر پیوندی برقرار سازم و کل رساله من معطوف به ارتباط بدن با اثر هنری و شکل گیری آن است.
وی اضافه کرد: مرلوپونتی با استفاده از آثار هنری پل سزان و سبک پست امپرسیونیستی خود میکوشد نمونه و مصداقی از تحلیل پدیدارشناختی تنانه از هنر ارائه دهد. مرلوپونتی در سه مقاله هنری خود یعنی «شک سزان»، «زبان غیرمستقیم و صداهای سکوت» و «چشم و ذهن» تحلیلی پدیدارشناختی از هنر و اثری هنری و مساله دیدن با چشم مخصوصا در تحلیل نقاشی ارائه میدهد.
وی گفت: مرلوپونتی در اهمیت چشم در نقاشی معتقد است که چشم نقاش راهنمای اوست نه عقل یا ذهن او. نقاش باید یاد بگیرد تا هرچه را که دیدش به او میآموزد لفظ به لفظ و جزء به جزء فراگیرد. در نظر نقاش این چشمهایش هستند که او را به سوی جهان میگشایند و وی را قادر میسازند تا چیزها را با نگاهش لمس کند. از این رو مرلوپونتی باور دارد که گشودگی من به جهان به خاطر چشمانم است.
محجل درباره نتایج این پژوهش، تشریح کرد: من در این رساله به چهار یافته نظری درباره رابطه بدن و هنر در مرلوپونتی دست یافتهام، نخست اینکه او هر چند فیلسوف هنر نیست و حتی کتابی تحت عنوان فلسفه هنر یا زیبایی شناسی ندارد مثل هگل، هایدگر و کانت اما او نوعی «پدیدارشناسی زیبایی شناختی» را در فلسفه خود ایجاد کرده است.
وی افزود: شاید اولین چیزی که در این رساله به آن دست یافتهایم این است که ما شاهد ظهور پدیدارشناسی زیبایی-شناختی (Aesthetic phenomenology) مرلوپونتی مخصوصا در آثار واپسین خود به شکل گیری آن اهتمام ورزیده است هرچند خودش هیچ گاه از این عبارت استفاده نکرده است. آثار هنری به عنوان بهترین نمود و پدیدار برای تحلیل خود استفاده میکند و چون این نمودها حسی، مادی و طبیعی هستند ادراک حسی بدنی نقطه شروع تحلیل پدیدارشناس محسوب میشود و تحلیلهای پدیدارشناختی از اثر هنری برای مرلوپونتی نمونه و مصداقی از پدیدارشناسی پدیدهها به معنای عام کلمه است.
وی ادامه داد: دوم اینکه در اندیشه این متفکر نوعی «زیبایی شناسی تنانه» شکل گرفته که امروز در قرن حاضر از موضوعات مهم در حیطه زیبایی شناسیمحسوب میشود. طبق این نوع زیبایی شناسی هنر نه محصول ذهن و خیال هنرمند بلکه محصول زیست جهان و بدن زیسته او در مواجهه با جهان است و لذا حتی سبک کوبیسم، اکسپرسینویسم انتزاعی آمریکایی و فوتوریسم نیز با این نوع زیبایی شناسی قابل تحلیل است.
این پژوهشگر فلسفه گفت: سوم اینکه در این پژوهش نقاشی گونه تفکر فلسفی یا بهتر است بگویم نوعی نظریه متافیزیکی است. نقاشی برای او گونهای اندیشیدن فلسفی است. برای او پل سزان الگوی از هنرمندانی است که آثارش برای او اندیشیدن به هستی را یاد داده است؛ همچنین نقاشی برای وی به گفته خودش نوعی متافیزیک است چرا که نقاشی ما را به سوی جهان میگشاید.
وی با بیان اینکه نقاشی عرصهای است که در آن ذهن، بدن و بازنمایی و ادراک و جهان درهم تنیده میشوند، خاظرنشان کرد: یافته چهارم من این است که هنر و بدن در اندیشه مرلوپونتی یک نسبت اگزیستانسیال دارد. هنرمندان و در راس آنها نقاشانی مثل سزان به واسطه تواناییهای بدنیشان رابطه بدنی خوبی برای به چنگ آوردن جهان دارند چون هنرمند همان سوژه بدنمندی است که به نحو اگزیستانسیال در جهان قرار دارد نه به مثابه الگوی اندیشنده برکنار از جهان. از این رو نقاشی به واسطه درگیری بدنی هنرمند با جهان باعث میشود که امر مرئی در نقاشی مرئی شود، چون نقاش با ادراک حسی خود این اجازه را میدهد که جهان وجه مرئیاش را نمایان سازد و جهان نیز به نوبه خود به مرئی شدن ادراک هنرمند در نقاشی کمک میکند. بدن و نقاشی مرئی شدن امر مرئی را ممکن میسازند. مرلوپونتی با نقل قولی از مالبرانش میگوید که ذهن از راه چشمها بیرون میرود تا میان اعیان پرسه بزند.
بر اساس این گزارش، محجل از رساله خود تحت عنوان «جایگاه بدن در زیبایی شناسی مرلوپونتی» با درجه عالی دفاع کرد. اساتید و هیات داوران این جلسه شامل دکتر محمود صوفیانی استاد راهنما، دکتر محمد اصغری مشاور این رساله و داوران این رساله دکتر علی سلمانی از دانشگاه همدان و دکتر مسعود امید و دکتر جلیل باباپور از دانشگاه تبریز است.
گفتنی است، این رشته اولین بار در گروه فلسفه دانشگاه تبریز در مهر ۱۳۹۷ تاسیس شد و دانشجویان مختلف از رشتههای فلسفه و دیگر رشتههای دانشگاهی در آن به تحصیل مشغول شدند. از آنجا که این رشته جدیدترین یافتهها، کاوشها، مکاتب و دیدگاههای فلسفی معاصر جهان امروز را در غرب و شرق مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد از استقبال خوبی در دانشگاه مواجه است.
//ایسنا