*** ضمن احترام به تمام هموطنان و همزبانان مقاله زیر نظرات نویسنده محترم می باشد ***
داد تبریز از بی تبریزی
هر بستری استعدادهای خاصی را در دامنش می رویاند و هر استعدادی در زمین خود شکوفا می شود، و هر انتقال و یا پیوند نامتجانس را نظام کائنات پس می زند که نتیجه اش تلفات و هرمان خواهد بود جهانشهر تبریز که به کلانشهر بی در و پیکر بی سامانی تبدیل شده است نیم قرنی است دچار چنین عارضه ای شده است و این نه تنها تبریز را از بهره مندی نقاط قوت و فرصتهای ذاتی اش جدا انداخته بلکه با تهدیدهای نامتجانس و نقاط ضعف عدیده تحمیلی نیز روبرو کرده است که این نه در رقابت با جهانشهرها، بلکه کلانشهرهای داخلی کشورنیز عقب انداخته است البته دیگر نقاط آذربایجان گروههای عشایری، روستاها، شهرها، نیز از این تعامل ناخجسته در معرض نابودی کامل ، تخلیه و تخریب و یا پسرفت وعدم پیشرفت و توسعه نامتوازن روبروست
ما در این مقال دنبال علل و یا جغرافیای درگیر ناشی از نتیجه آن نیستیم مسلم مشکلی نیز از حضور سایر همزبانان دیگر نقاط آذربایجان و یا هموطنان دیگر و حتی غیر هموطنانمان در تبریز نداریم بلکه آنرا فرصت و غنیمت می شماریم اما مشکل از زمانی عارض و حادث می شود که این حضور در حد تغییر بافت جمعیتی پیش رفته و دیگر نه در محلات و نه در سطح مسئولین ، تبریزی یافت نمی شود و تبریزیان در صورت وجود نمی دانند بایدتابع کدام فرهنگ از شمال و جنوب و غرب و شرق شمالغرب کشور باشند تنها آنچه برایشان مسلم می شود اینست که در این آشفته بازار تنوع فرهنگی نباید تبریزی باشند که در غیر اینصورت عرصه آنچنان برایشان ضیق میشود که قطعا مجبورند به خیل بیشمار مهاجرین داخلی و خارجی تبریزی ها بپیوندند.
برای هر کار موثر،علم، تجربه مرتبط ، علاقه و دغدغه ، شناخت دقیق از گذشته و شرایط موجود ، شناخت از المانها و اشخاص تاثیر گذار و بازیگران موثر محلی، آشنائی با نقاط قوت وضعف وفرصتها و تهدایدات لازم است و این شامل هر منطقه جغرافیایی وهرشهروند و یا گرداننده خواهد بود. و تجربه نشان می دهد حتی در غربت ، دل هر فردی همواره در گرو موطن اش می باشد و این امری طبیعی است انسان به چیزی که شناخت دارد علاقه پیدا کند، به چیزی که عادت کرده عشق بورزد، نسبت به چیزی که برایش مهم است دغدغه پیدا کند پس شهروند و مسئول غیر بومی نمی تواند شناخت، علاقه، عشق و دغدغه لازم را در حد بومی داشته و یا مطالبه گر مشکلات کند.
عموما، حداکثر وسع دید و مطالبات فردی حتی در صورت داشتن علم و تجربه و . . در حد شرایط مطلوب خواستگاهش خواهد بود و افراد غیر بومی با این ویژگی ها در تبریز به جای مسئول اغلب مدعی شده و بدون در نظر گرفتن حد و پیشینه شهر و یا روستاهایشان و جهانشهر تبریز وضعیت نابرابر روستا و شهرش را در بزرگی تبریز جستجو می کنند لهجه و فرهنگ، داشته ها و نداشته های تبریز را به تمسخر می گیرند و به جای کار، طلبکار می گردند
اینان تبریز را تنها محلی برای کار و کسب درآمد می نگرند روزهای تعطیل و امکانات مکسوبه را به ولایت خویش برده و مقام موخذه در تبریز را تنها پله ای برای ترقی و کسب موقعیت در تهران می شناسند و در نتیجه به جای کار برای تبریز و مطالبه گری از شرایط نامطلوب آن، سعی در راضی کردن مرکز و مرکزنشینان دارند این عارضه در همه جایگاهها مثل نمایندگان، شورای شهر، گردانندگان استان و شهر و فرمانداران و روسای سازمانها و مدیران کل نمود عینی دارد
این بزرگواران ؛ نه از قدمت،عظمت و تاریخچه و اثرگذاری ارک و کتابخانه ملی و تالار موسیقی آن، نه از مقبره العرفا، مقبره الوزراء ، مقبره الشعراء، مقبره المفاخر، امامیه، مقبره شمس تبریزی، مقبره آصلی وکرم، نه از کاخهای هشت گانه باغشمال، شازدا باغی و نه از دانشسرا، دارالفنون، ربع رشیدی، مدارس طالقانی و 29 بهمن نه از خلعت پوشان و شمس العماره استانداری، بلدیه بناسی، گوی مچید، عینالی، دورد قبیرلر، میدان حسن پادشاه و موزه خبر دارند نه از عدم وجودش ناراحت، برای رضایت پایتخت نشینان و ترقی موقعیتشان همه را براحتی هبه یا تخریب می کنند
– ماشین سازی را نمی شناسند نساجی و درمن دیزل به گوششان نخورده است مرکز تحقیقات صنایع سنگین را ندیده اند بلبرینگ، ایدم، چرخشگر، لیفتراک، پمپ ایران، موتوژن، پالایشگاه را نمی دانند خوردنی است یا بردنی براحتی چوب حراج میزنند و فرصت طلبانه همه را فرصتی می بینند که به تاراج برند آنچه را دنیا بعنوان صنایع استراتژیک جهانی می شناسد
– برای غیر بومی که سرد و گرم باغشمال و سالنهایش را ندیده است جام سرداران آذربایجان ، تور دوچرخه سواری آذربایجان، ماشین سازی و تراکتور سازی، درمن دیزل ، ایدم ، پمپیران ، چرخشگر، پتروشیمی ، شهرداری،هئیت ها، سالنها و پیشکسوتان کشتی، وزنه برداری، بستکبال، هندبال، دو میدانی، تنیس، بدمینتون، ژیمناستیک، شنا، شیرجه، والیبال ، ورزشهای رزمی، استخرهای باغشمال، بانوان، هیات های بستکبال، والیبال، وزنه برداری جانبازان برایش مفاهیمی کنگ دارد
– یک غیر بومی خاطره ای از میدان چایی، شاه گلی، بلوار، گجیل، پاساژ، سینماهای متروپل، آسیا، آریا، کریستال، سعدی، دریای نور، تالار تربیت، کهنه خیاوان، رهلی بازار، کاروانسراها، سامان میدانی، محلات قونقاباشی، گجیل، خیاوان، قورد میدانی، شهناز، ششگلان، حلمه سازاندا، کتابفروشیهای ملازاده، سعادت، اختر، باغهای باغمیشه، کوچه باغ، حکم آوار، لاله و قناتهای متعدد، تونل های زیرزمینی شمال به جنوب و شرق و غرب ندارد همه برایش صرفا لفظی غریب و بی معنی است
– برای یک غیر بومی حتی آیت ا.. ها ، سرداران، شعرا، صنعتگران، ادیبان ، نویسندگان، مدیران، کارآفرینان، هنرمندان، اسطوره ها، لوطی ها، قهرمانان، فرهیختگان، فعالان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، اجتماعی نیز نا آشناست
البته تبریزی بودن با متولد تبریز شدن فرق می کند غیر بومیان اغلب اینها را حتی نشنیده اند اگر هم شنیده باشند تنها در حد یک لفظ است هیچکدام برایشان خاطره ای را در اذهانشان تکان نمی دهد آنها همه این داشته ها را تنها فرصتی برای درآمد و یا پله جهشی در موقعیت خود و اطرافیانشان می دانند لازم باشد به راحتی در همه را تخته می کنند به راحتی رویشان بتن ریخته و گم و گور می نمایند ذاتا در تبریز هم نمی مانند که ضرورتی حتی برای شرمندگی باشد یا با کلی امکانات برای سپری کردن دوران بازنشستگی به ولایت خود برمی گردد یا برای ترفیع مرکز نشین می گردد هر چند برای ناله بی تبریزی تبریز دیر شده است و امیدی هم به شنیدن نیست امیدوارم شاید به خاطر تبریز، آذربایجان و ایران حداقل این درصد اندک را نرانیم .
نویسنده : جواد نیکبخت