این زیباییِ فراموش شده…
سردرهای کاشیکاری شده، آخرین ارزشهای تاریخی شهر اصفهاناند که به زمان حاضر متصل شدهاند و حفاظت از آن وظیفهای ملی برای پاسداشت میراثِ واپسین نسلهای هنرمندان سنتی ایرانزمین است؛ کسانی که در عین وفاداری به گذشته، فرزند زمان خویش نیز بودهاند.
از اوایل قرن چهارده شمسی، با شروع شهرسازی جدید اصفهان، خیابان، بهعنوان یکی از عناصر اصلی بهویژه در امتداد بازار و محل آمدوشد اتومبیل، مورد توجه جدی قرار گرفت، اما در این میان، وابستگی مهندسان و هنرمندان به فرهنگ سنتی آنچنان بود که هر رفتار جدیدی را با تعهد به نگاه گذشته معنا یا دستکم نشان میدادند.
اولین خیابانهای اصفهان بهجز چهارباغ عباسی که قدمت آن به عصر صفوی بازمیگشت، نشانههایی قدرتمند از تداوم معماری گذشته ایران دارند؛ نمونههای این ادعا، سردر منازل و مغازهها، جرزهای آجرچینی، در و پنجرهها، سرستونها، سقاخانهها، کتیبههای گچبری و کاشیکاریها در نمای بیرونی خیابانهای چهارباغ عباسی و پایین، نشاط، شیخ بهایی و سپه است. این آثار، آخرین ارزشهای تاریخی شهر اصفهاناند که به زمان حاضر متصل شدهاند و حفاظت از آن وظیفهای ملی برای پاسداشت میراث واپسین نسلهای هنرمندان سنتی ایرانزمین است؛ کسانی که در عین وفاداری به گذشته، فرزند زمان خویش نیز بودهاند.
آبان ماه سال جاری که بحث سرقت کاشیهای سقاخانه چهارراه نقاشی برای دومین بار مطرح شد، ایسنا در لوای این بحث به ضرورت حفاظت از سردرهای کاشیکاری شده و واجد ارزشی که در خیابانهایی مثل طالقانی، چهارباغ و… هنوز آثاری از آن هست، نیز پرداخت و از مسئولان امر دراینباره سؤال پرسید.
محمد فیض، مدیرعامل سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری اصفهان به ایسنا گفت: «هر اثر واجد ارزشی که رنگ و بوی تاریخی داشته و در اختیار شهر و شهرداری باشد، از طرف میراث فرهنگی هم آن مورد به ما اعلام شود و شهرداری منطقه مورد نظر، بودجهای برای آن در نظر بگیرد، ما برای مرمت و یا نوسازی آن در جهت حفظ اثر اقدام میکنیم.» و البته تصریح کرد، «فقط درصورتیکه مثل بازار بزرگ مالکیت یک بنا عام باشد یا ملک، متعلق به شهرداری باشد ما میتوانیم وارد عمل شویم.»
فریدون اللهیاری، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان اصفهان نیز در واکنش به این اظهارات اعلام کرد: «بعید میدانم که تاکنون مکاتباتی درباره ضرورت حفظ این آثار با شهرداری انجام نداده باشیم. حتماً پیگیریهایی انجامشده و ضرورت مراقبت و حفاظت از چنین آثاری یادآوری شده است. بخشی از آثار، میراث ملی هستند که تحت پروتکلهای خاصی از آنها حفاظت میشود و بخش دیگر که در عرصه شهر قابلمشاهدهاند، ثبت ملی نیستند، اما واجد ارزش هستند و میتوانند بهعنوان المان شهری، زیرمجموعه زیباسازی شهری قرار بگیرند و برای آن برنامهریزیهایی مانند نورپردازی و حفاظت و… انجام شود.
حفظ این آثار بهعنوان ارزشهای تاریخی فرهنگی شهر، موقوف به اعلام ما نیست و همانطور که سازمان نوسازی و بهسازی برای بافتهای تاریخی برنامهریزی میکند و هر جا احساس کرد به صدور مجوزی نیاز دارد، طرح خود را برای بررسی به میراث فرهنگی ارائه میکند، در این خصوص نیز میتواند پیشنهادات خود را مطرح کند و میراث فرهنگی نیز پس از بررسی این پیشنهادات نظر خود را اعلام خواهد کرد.»
حسن مؤذنی، مدیرعامل سازمان زیباسازی شهرداری اصفهان هم به سؤال خبرنگار ایسنا در خصوص برنامۀ این سازمان برای نورپردازی سردرهای کاشیکاری شدۀ مغازههای خیابانهایی مثل طالقانی و حافظ چنین پاسخ داد: «سردر مغازهها در بحث بدنه سازی محورها گنجانده میشود و این نیز به مجوزهای میراثی نیاز دارد بهطوریکه سازمان نمیتواند بدون هماهنگی روی آن اقدامی انجام بدهد. بحث پیرایش شهری زیرمجموعه فعالیتهای معاونت راه و شهرسازی است و آنها با مشخص کردن خیابانهایی بهعنوان خیابان نمونه کار پیرایش شهری را روی آن انجام میدهند. برای تصمیمگیری دربارۀ سردرهای کاشیکاری شدۀ واجد ارزش نیز لازم است که بین سازمان نوسازی و بهسازی، راه و شهرسازی شهرداری و میراث فرهنگی هماهنگیهای لازم به عمل بیاید.»
با این اوصاف، گویا هنوز برنامه حفاظت و پیرایش این آثار با ارزش بهصورت جدی در دستور کار یک نهاد مشخص قرار ندارد. شاید مثل سقاخانه نقاشی باید منتظر باشیم کاشیها به سرقت بروند و مسئله رسانهای شود تا بعد، شهردار اصفهان مشابه چنین متنی را برای این سردرها نیز بنویسد: «حالا که خوشبختانه کاشیهای سقاخانه نقاشی با اهتمام یگان حفاظت میراث فرهنگی و نیروی انتظامی از سارق مسترد شده و دوباره کنار هم قرار گرفته است، شهرداری اصفهان با اخذ نظر کارشناسان، ایمنسازی این سقاخانه برای جلوگیری از بروز خطرات بعدی و بهسازی، حذف زوائد پیرامونی و نورپردازی آن را انجام خواهد داد.» هر چند که هنوز نیز با گذشت بیش یک ماه از مرمت سقاخانه چهارراه نقاشی، خبری از نورپردازی و ایمنسازی آن نیست!
حین جستجو برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این سردرهای کاشیکاری شده، به کتابی برخوردیم که سال ۱۳۸۵ با نام «از نقش و نگار در و دیوار شکسته» از سوی موزه هنرهای معاصر اصفهان، توسط سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان منتشر شده است. طرح و تحقیق این کتاب، که گذری بر معماری خیابانی اصفهان است، توسط «محمدعلی صرامی» و «غلامرضا نصرالهی» تهیه و انجامشده و تصاویر آن که شامل سردر ساختمانهایی از خیابانهای طالقانی، سپه(سپاه)، چهارباغ پایین، عباسآباد، جلفا، حافظ، فلسطین، چهارباغ عباسی، شیخ بهایی، کاشانی(وفایی)، کاشانی(شاپور)، سیدعلیخان، عبدالرزاق، چهارباغ خواجو و خیابان مطهری میشود نیز توسط «مجید کورنگ بهشتی» عکاسی شده است.
در کنار مقدمۀ «حسین مسجدی»، مدیر وقت موزه هنرهای معاصر اصفهان بر این کتاب، یادداشتهایی نیز توسط «محمود ماهرالنقش»، «محمدرحیم اخوت»، «محمود درویش»، «عباس رستمیان»، «احمد منتظر» و «اکبر میخک» نگاشته شده که بازخوانی بخشهایی از آن، برای پی بردن به اهمیت این سردرها ضروری است.
در حال از دست دادن اصفهان زیباییم
حسین مسجدی، اصفهان شناس، در مقدمۀ کتاب «از نقش و نگار در و دیوار شکسته» آورده است: «طرح مجموعههایی مانند از نقش و نگار در و دیوار شکسته که مروری است بر معماری خیابانی، بیشتر بهمنظور نوعی بازگشت به خویشتن است؛ گونهای نگاه به عقب و رجعت به خود.
این نوع نگاه، به قطع و یقین، در گامهای بهتر برداشتن و نیز بهتر گام برداشتن به جلو مؤثر است. چه، رانندگی بدون آینههای سهگانۀ عقب، دشوار و خطرآفرین است. غم غربت اصفهانِ گذشته، تنها مرثیهای ملالآور و بازدارنده _آنچنان که برخی میپندارند_ نیست. بهواقع اصفهانِ زیبایی را از دست دادیم. چه میگویم…هم چنان بیشتر و بیشتر در حال از دست دادنیم.
اصفهان زمان شاردن مراد نیست؛ اصفهان حیّ و حاضر، اصفهان نیمقرن اخیر، اصفهان مادیهای زنده، کاشیهای هفترنگ، کوچههای افزون بر خیابانها، خیابانهای خلوت و خنک، خنکای جاری زنده رود در تمام مرکز شهر، شهری پر از انحنا و انعطاف و تناسب. هنوز سیطرۀ صنعت، اندوه دود، سختی سیمان، الم آهن، تبرّج جاهلانۀ برجها و طنین تنومند ترافیک، بهار این شهر را خزان نکرده بود. اگر یادها را سردیِ خاکِ فراموشی افسرده کرده، آثار آن روزگار، گواه این مدعاست.
او در بخش دیگری از مقدمه، دربارۀ تصاویر موجود در این کتاب، مینویسد: «مجموعۀ حاضر، جدای از نمودِ توانِ ارائه، وظیفۀ گونهای هشدار را به دوش میکشد. هشدار به تمام کسانی که میتوانند در این میان نقش ایفا کنند؛ شهرداری، کسبه، ساکنان، شهروندان، هنرمندان و روشنفکران، همه و همه به نحوی سهیماند و باید کاری کنند تا آیندگان، نسل حاضر را متهم به سفاهت نکنند. فقها، کسی را که نتوانند از مال خود پاسبانی کند، سفیه میخوانند.
اما صد حیف، همه میدانیم که مجموعههایی چون آلبوم حاضر، بهسرعت نقش خیال و خاطره مییابد و جاروب عظیم و اهریمنی توسعه و تمدن و فناوری غم نیازهای جدید و جهل، این نقوش را از بدنۀ این خیابانها میروبد و محو میسازد و فقط گهگاه با ورق زدن این مجموعهها و دل سپردن به نشئۀ مرور آن، چون بیگانگان، شعر عُرفی شیرازی را زمزمه میکنیم:
از نقش در و دیوار شکسته
آثار، پدید است صنادید عجم را»
زیبایی و ارجمندی درگاه و سردر خانهها
در قسمتی از متنی که محمدرحیم اخوت، نویسنده و منتقد نگاشته نیز آمده است که: «در معماری قدیم ایران، نمای بیرونی خانهها معمولاً چندان جلوه و جلایی نداشت. زیباییهای چشمگیر و آرایههای دلفریب، بیشتر در اندرونیها و تالارها و شاهنشینها نقش بسته بود و نمای بیرونی خانه از نوعی سادگیِ بی آذین و چهرهای متین برخوردار بود.
ورودیها و نماها، بیشتر نوعی متانت و وارستگی را نشان میداد، تا جمال و جلوه و گری. بااینهمه، درگاه و سردر خانهها هم، گاه از نوعی زیبایی و ارجمندی نشانی داشت و حرمت آدمی را غریبه یا آشنا پاس میداشت. سکوها و هشتیها و در و دربندِ خانهها، با مختصری از نقشهای تزییناتی آرایش میشد و ضمن احترام به منظر عموماً و جامعۀ پیرامون، صاحبخانه و جایگاه اجتماعی او را به شکلی نسبتاً بیریا و دور از جلوه فروشی معرفی میکرد. سردرها، دروازههای پرشکوه، مختص مساجد و کاخها و قصرهای حکومتی و دیوانی بود.
و در ادامه یادآور شده: «احداث خیابانهای نسبتاً عریض در دورۀ پهلوی اول مانند خیابانهای شاه (خوش اسبق و طالقانی فعلی)، نشاط، شیخ بهایی، سپه، حافظ و هاتف، همراه با دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی، محیط مساعدی را فراهم آورد تا سردرِ دکانها و خانههایی واقع در این خیابانها با انواع آرایهها تزیین شود.
قوسی یا لچکیهای کاشیکاری مصور به مناظر و مجالس نقاشی یا نگارهها و نقشهای سنتی، نقاشیهای بزم و طبیعت در قابهای هندسی، لبه سازی ها و حاشیه پردازیهای آجر و کاشی، تاق نماها و سایبانهای مزین به آجر یا کاشی یا ترکیبی از این دو، شبکهها و حفاظهای فلزی نقش دار، درهای چوبی تزیینشده با گلمیخها و کوبههای زیبا، پنجرهها و روزنهای ظریف و دلگشا و کتیبههایی از خط و نقش که بر فراز برخی از ورودیها و دکانها نقش بسته است، همه نشاندهندۀ نوعی برونگرایی نوپا، اما اصیل و توجه به نماها و فضاهای عمومی بود که فصلی نو را در معماری شهری ایران نوید میداد.»
مردم شاهد از بین رفتن تاریخ و هویت خود هستند
محمود درویش، معمار و شهرساز، در یادداشت خود نسبت به از بین رفتن این آثار اظهار نگرانی کرده و چنین نگاشته است: «آنچه هویت شهرها را میسازد، درک و حس انسان از فضای آنهاست و درواقع، مجموعهای حواس گوناگون که خاطرات انسانها را از یک شهر بهخصوص شکل میدهد.
در اصفهان طی چند دهۀ اخیر، شاهد و ناظر فضاها و بناهای بسیاری بوده و هستیم که به نظر میرسد در شُرُف نابودی قرار دارند؛ میراثی که گاهی تکامل آنها هزاران سال تداوم داشته و با این تغییرات، مبیّن رشد فرهنگ و تغییر سنن گذشتگان ما در طول تاریخ بودهاند.
در این زمان که سرعت تغییرات در اصفهان شدت یافته است، رشد و توسعۀ شهری، فرصت تأمل و تفکر منطقی را از افراد گرفته است. چشم، آلودگی منظر را میبیند و گوش را صدای کارگاههای ساختمانی و بریدن آهن و خالی کردن آن، حفر و تخریب ساختمانها و بریدن سنگ بناها، صدای موتورسیکلت و ماشین و بوقهای گوشخراش آزار میدهد. بوی دود ماشینها و کارخانههای صنعتی و تولیدی، بوی فاضلاب شهری و صنعتی و بوی روغنسوختۀ اغذیهفروشیها نیز، همچنان مشام را میآزارد.
بدتر از همه، مردم شاهد از بین رفتن آثار ماندگاری هستند که حاصل تاریخ و هویت آنهاست.»
اصفهانی که بهراستی اصفهان بود
در متنی که عباس رستمیان، هنرمند نگارگر برای نشر در این کتاب نوشته، آمده است: «نقش کاشیها دنیای دیگری را به یاد میآورد؛ اصفهان دیروز، اصفهان آرام و اصفهانی که بهراستی اصفهان بود. نیمقرن پیش مجال دیدن کاشیها بود. نقشها فرصت جولان داشتند. خودنمایی میکردند و جلوه گری.
زیر آسمان نیلگون شهر، در سایهسار درختان، بیدغدغه نفستنگیها، به تماشای اصفهان مینشستیم. اصفهانیها، اصفهانی بودند. محلهها، کوچهها و خیابانها، همه اصفهانی بودند؛ رهگذران آشنا، به تحسین و شهر، بهافتخار. همهچیز اصفهان بود؛ همهچیز تشخص داشت و همهچیز نشان بود؛ نشانی از اصفهان. اما بهراستی بر ما چه گذشت؟ بسیاری، بیگناه بر باد رفت؛ تنها به جرم نادانی، بیخردی و سنگدلی!
وی در بخشی دیگر از یادداشت خود آورده است: «نسل امروز چیزی از گذشته نمیداند و نمیخواهد که بداند. حرمت را هم نمیشناسد. اما در جوامع اروپایی، گرامیداشت نسلهای گذشته و آثارشان، از قوانین مدنی است. در مدارس هم به کودکان، احترام به میراث نیاکان را میآموزند. تمامی مظاهر و آرایش شهر، برایشان محترم است و از این راه، به اشاعۀ فرهنگ و تمدنِ خود، در دیگر ممالک مشغولاند.»
ضرورت حفظ ارزش تاریخی و هنری
احمد منتظر، دانشآموختۀ مرمت و رئیس پیشین اداره میراث فرهنگی اصفهان هم در یادداشت خود بر کتاب «از نقش و نگار در و دیوار شکسته» نوشته است: «اگر بناهای تاریخی این دوره که از اواخر زمان احمدشاه قاجار تا اواخر دورۀ رضاخان(پهلوی اول) را شامل میشود، مورد حفاظت قرار گیرد و حتی بعضی از ارزشهای ویرانشده مورد مرمت و بازسازی قرار گیرد و احیا شود، آخرین ارزشهای تاریخی و فرهنگی متصل به تاریخ معماری و شهرسازی ایران و اصفهان باقی خواهد ماند.
حتی نوسازی در این محورها نیز باید مورد توجه خاصی قرار گیرد و از ساخت هرگونه بنا جلوگیری به عمل آید و طرحهای نوسازی، در گروههای خاصِ طراحی مورد بررسی و تصویب قرار گیرد تا اینگونه محورها، ارزش تاریخی و هنری خود را بازیابند.»
به امید حفظ و نگهداری…
بخشی از یادداشت محمود ماهرالنقش، استاد کاشیکاری، نیز چنین است: «با گسترش شهرها و وضع سنگین ترافیک و نیاز به گسترش خیابانها و احداث بزرگراهها، نمیتوان برای یک اثر باستانی کوچک جلوی نوسازی را گرفت. شاید در گذشته هم مشابه آنها مشاهدهشده و با چنین موقعیتهایی روبرو بودهایم. بنابراین میراث فرهنگی میتواند محلی را در نظر بگیرد و آثاری که قابلانتقال است به آن مکان انتقال داده تا هم حفظ شوند و هم اینکه گردشگران بتوانند از آنها دیدن کنند و هنرمندان بتوانند از چنین هنرهایی بهره ببرند. به امید حفظ و نگهداری آثاری که به ما رسیده و باید به نسلهای بعد سالم برسانیم.»
امید است که شهرداری و اداره میراث فرهنگی اصفهان، پیش از آنکه این سردرها از دست برود، فکری برای حفاظت از آن کنند و بهجای استفاده از افزونههای جدید برای زیبا ساختن شهر، گردوغبار فراموشی را از همین زیباییهای موجود در آن بزدایند، چراکه به گفتۀ احمد میر مقتدایی، مدیر گروه گرافیک دانشگاه سپهر «اصفهان نیازی به نخ و ریسه و چراغانی و تونل نور ندارد. اصفهان زیباست و آنقدر زیبایی دارد که کافی است غبار ناهنجاریهای بصری را از آن بگیریم تا مثل یک الماس بدرخشد.»
ایسنا